Dictiornary-Farsi | قیافه گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (12 milliseconds)

English	Persian
pose	قیافه گرفتن
posed	قیافه گرفتن
poses	قیافه گرفتن
posing	قیافه گرفتن
To strike an a attitude . To put on a stern look .	قیافه گرفتن
pull a long face <idiom>	قیافه گرفتن


Search result with all words

snoot	شکلک دراوردن قیافه گرفتن
Other Matches

expression	قیافه
expressions	قیافه
gesturing	قیافه
gestured	قیافه
sights	قیافه
gesture	قیافه
countenancing	قیافه
countenances	قیافه
countenanced	قیافه
countenance	قیافه
snoot	قیافه
mien	قیافه
look	قیافه
looked	قیافه
facial expression	قیافه
leered	قیافه
leer	قیافه
unfavorable	بد قیافه
leering	قیافه
looks	قیافه
leers	قیافه
sight	قیافه
physiognomist	قیافه شناس
gauntly	با قیافه بدsmear
grimness	قیافه سبع
expressionless	قیافه ناگویا
geste	قیافه اشاره
goodlooking	خوش قیافه
good-looking <adj.>	خوش قیافه
physignomy	قیافه شناسی
gest	قیافه اشاره
death masks	قیافه مرده
death mask	قیافه مرده
semblance	قیافه فن قوی
leered	رنگ قیافه منظر
masquerading	قیافه فاهری بخوددادن
masquerades	قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded	قیافه فاهری بخوددادن
masquerade	قیافه فاهری بخوددادن
disguise	تغییر قیافه دادن
to have the g.in one's face	قیافه شوم داشتن
handsome	خوش قیافه زیبا
to keep one's countenance	قیافه خودراتغییر دادن
leers	رنگ قیافه منظر
poseur	ژستو قیافه گیر
leering	رنگ قیافه منظر
deadpan	قیافه خشک و بی روح
looker	خوش قیافه نگهدار
as plain as a pikestaff <idiom>	مثل شیربرنج [قیافه]
disguised	تغییر قیافه دادن
poseurs	ژستو قیافه گیر
poser	ژستو قیافه گیر
posers	ژستو قیافه گیر
physiognomy	قیافه شناسی سیما
leer	رنگ قیافه منظر
physiognomies	قیافه شناسی سیما
disguising	تغییر قیافه دادن
disguises	تغییر قیافه دادن
guises	تغییر قیافه لباس مبدل
solid looking	دارای قیافه جامد وبیروح
posed	قیافه گیری برای عکسبرداری
posing	قیافه گیری برای عکسبرداری
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
physiognomically	موافق علم قیافه شناسی
deadpan	قیافه خشک و بی روح داشتن
snooty	دارای قیافه تحقیر امیز
poses	قیافه گیری برای عکسبرداری
She is beginning to lose her looks .	قیافه اش را دارد از دست می دهد
pose	قیافه گیری برای عکسبرداری
guise	تغییر قیافه لباس مبدل
to change one's countenance	تغییر قیافه یا رنگ دادن
She is a good – looker .	دختر خوش قیافه ای است
disguisement	تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
straight face	چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
The town has a European look.	این شهر قیافه اروپایی دارد
physiognomical	مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic	تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
She flirts with every handsome man she meets .	برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
You look ridiculous in that old hat .	با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
can not judge a book by its cover <idiom>	[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
takes	گرفتن
blind	گرفتن
blinded	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
blinds	گرفتن
obturate	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
unsay	پس گرفتن
to draw back	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
receives	گرفتن
capture	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
resume	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
receive	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
retaking	پس گرفتن
holds	گرفتن
to get at	گرفتن
retakes	پس گرفتن
overtakes	گرفتن
hold	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
catch	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
encumber	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
raclaim	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
seized	گرفتن
retreats	پس گرفتن
seize	گرفتن
to hunt out	گرفتن
grab	گرفتن
grabbed	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
grabbing	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
grabs	گرفتن
adeem	پس گرفتن
break out	در گرفتن
seizes	گرفتن
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retake	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
take	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
to shut off	را گرفتن
false grip	گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
to call back	پس گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
detracts	گرفتن
situates	جا گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
get at	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
situating	جا گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
catch on	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
skim	کف گرفتن از
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
to catch on	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن

pose