English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
competitive price قیمت جاری
current price قیمت جاری
Search result with all words
quotation قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
dow jones information service سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
Other Matches
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
interfluous در هم جاری
gushing جاری
interfluent در هم جاری
volant جاری
sister in law جاری
running جاری
running water اب جاری
sluicy جاری
pourer جاری
actuals جاری
going جاری
present-day جاری
groovy جاری
current cell سل جاری
current جاری
currents جاری
checking account حساب جاری
AC حساب جاری
standing روش جاری
rules of procedure روش جاری
current asset دارایی جاری
current assets دارائیهای جاری
current assets دارایی جاری
checking accounts حساب جاری
current date تاریخ جاری
yield جاری شدن
yielded جاری شدن
yields جاری شدن
current accounts حساب جاری
current account حساب جاری
currently بطور جاری
trills جاری شدن
currents جاری و روان
tidal volume حجم جاری
current جاری و روان
ooze جریان جاری
oozed جریان جاری
oozes جریان جاری
oozing جریان جاری
working capacity سرمایه جاری
yeild جاری شدن
yeild point حد جاری شدن
current budget بودجه جاری
Blood was running . خون جاری شد
The regulations in force . مقررات جاری
trilled جاری شدن
trill جاری شدن
During (in)the current year. درسال جاری
current cell indicator نشانگر سل جاری
routine خط مشی جاری
liquid limit حد جاری شدن
excurrent جاری شونده
current instruction دستورالعمل جاری
account cuurent حساب جاری
circulating asset دارایی جاری
perfuse جاری ساختن
electrodynamics الکترسیته جاری
current expenditure هزینه جاری
disembogue جاری شدن
demand deposit سپرده جاری
current yield بازده جاری
flows جاری شدن
current liabilities بدهیهای جاری
current liability بدهی جاری
current ratio نسبت جاری
present consumption مصرف جاری
current liabilites بدهیهای جاری
current liability بدهیهای جاری
flow جاری شدن
routine روش جاری
routinely خط مشی جاری
routinely روش جاری
routines خط مشی جاری
current loop حلقه جاری
routines روش جاری
current files پروندههای جاری
callendar year سال جاری
present income درامد جاری
standing orders دستور جاری
standing order دستور جاری
bank overdraft حساب جاری
flowed جاری شدن
current income درامد جاری
current rate of growth نزخ رشد جاری
snivel ازبینی جاری شدن
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
standing operating procedures روش جاری مخابرات
snivels ازبینی جاری شدن
balance on current account مانده حساب جاری
snivelling ازبینی جاری شدن
snivelled ازبینی جاری شدن
poured جاری شدن یا ساختن
sniveling ازبینی جاری شدن
sniveled ازبینی جاری شدن
pour افشاندن جاری شدن
active a ccount حساب متحرک یا جاری
pour point نقطه جاری شدن
circumfluent جاری شونده دراطراف
current account balance تراز حساب جاری
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
checking account حساب جاری بانکی
checking accounts حساب جاری بانکی
outflows به بیرون جاری شدن
outflow به بیرون جاری شدن
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
instant مربوط به ماه جاری
payment on open account پرداخت در حساب جاری
passbook دفتر حساب جاری
pour جاری شدن یا ساختن
poured افشاندن جاری شدن
pouring افشاندن جاری شدن
pouring جاری شدن یا ساختن
pours افشاندن جاری شدن
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
pours جاری شدن یا ساختن
instants مربوط به ماه جاری
pass book دفتر حساب جاری
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
the th inst پنجم بماه جاری
jetting مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
flows جریان جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
prints پس از اتمام کار جاری
tap از شیر اب جاری کردن
tapped از شیر اب جاری کردن
flowed جریان جاری کردن
tapping از شیر اب جاری کردن
flux جاری شدن گداختن
printed پس از اتمام کار جاری
blood خون جاری کردن
flow جریان جاری کردن
jet مانندفواره جاری کردن
daily routine عادت جاری روزانه
print پس از اتمام کار جاری
bleeds خون جاری شدن از
bleed خون جاری شدن از
routinely جریان عادی عادت جاری
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
flowed جاری بودن روان شدن
emanates جاری شدن تجلی کردن
newsreel فیلم اخبار جاری روز
newsreels فیلم اخبار جاری روز
confluent باهم جاری شونده متلاقی
routines جریان عادی عادت جاری
flows جاری بودن روان شدن
routine جریان عادی عادت جاری
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
emanated جاری شدن تجلی کردن
emanate جاری شدن تجلی کردن
emanating جاری شدن تجلی کردن
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
ancestral file که فرزند فایل جاری است
flow جاری بودن روان شدن
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com