Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
Other Matches
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
it is unnecessary
لازم نیست
it needs not
لازم نیست
needn't
لازم نیست
unwanted
آنچه لازم نیست
needle point to say
لازم نیست بشمابگویم که
you need not fear
لازم نیست بترسید
garbage
داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد
dont mention it
چیزی نیست
it is immaterial
چیزی نیست
no object
چیزی نیست
no matter
چیزی نیست
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
that in nothing to me
پیش من چیزی نیست
wimps
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimp
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
no such thing
هیچ همچو چیزی نیست
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
not at all
هیچ همچو چیزی نیست
it is a soft snap
چیزی نیست کاراسانی است
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
in a pinch
<idiom>
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
tempest in a teapot
<idiom>
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
worded
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
wraparound
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
bindings
لازم الاجرا لازم
binding
لازم الاجرا لازم
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
going on
ادامه
continuation line
خط ادامه
continuation
ادامه
continuance
ادامه
resumption
ادامه
keep up
<idiom>
ادامه دادن
discontinue
ادامه ندادن
reopened
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
reopens
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
discontinued
ادامه ندادن
discontinuation
عدم ادامه
keeps
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
to carry on
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
discontinuing
ادامه ندادن
discontinues
ادامه ندادن
discontinuance
عدم ادامه
continues
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
further
ادامه دادن
take up
ادامه دادن
extends
ادامه دادن
furthered
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
bring on
ادامه دادن
to run on
ادامه داشتن
run on
ادامه دادن
over run
ادامه به کاردادن
continue
ادامه دادن
duration
مدت ادامه
for a continuance
برای ادامه
extending
ادامه دادن
furthers
ادامه دادن
continuative
ادامه دهنده
continue statement
حکم ادامه
continuation card
کارت ادامه
go on
<idiom>
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
to take up
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
continuant
ادامه دهنده
continuable
قابل ادامه
extend
ادامه دادن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
go head
ادامه بدهید بفرماید
time in
ادامه بازی پس از توقف
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
to set on
با زور ادامه دادن
continuation
عمل ادامه دادن
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
detainer
حکم ادامه توقیف
continuator
ادامه دهنده مستمر
contd
مخفف ادامه یافته
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
dwell at
اتش را ادامه دادن
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
dash
مسیری را ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
viability
امکان ادامه حیات
dashes
مسیری را ادامه دادن
live on
بزندگی ادامه دادن
bide
بکاری ادامه دادن
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
runs
دوام یافتن ادامه دادن
run
دوام یافتن ادامه دادن
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
go on
سخن خود را ادامه دهید
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
necessary
لازم
obbligato
لازم
incumbent
لازم با
incumbents
لازم با
obligatory
لازم
preequisite
لازم
incidental
لازم
intransitive
لازم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com