English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
Other Matches
Laundromat ماشین لباسشویی خود کار
Laundromats ماشین لباسشویی خود کار
I want these clothes washed. من میخواهم این لباس ها شسته شود.
launderette دستگاه لباسشویی خود کار ماشین رخت شویی
launderettes دستگاه لباسشویی خود کار ماشین رخت شویی
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
kilter ماشین چین دهنده کسی که لباس چین دارمیدوزد
laundry لباسشویی
washtub طشت لباسشویی
laundries لباسشویی رختهای شستنی
laundry لباسشویی رختهای شستنی
motley مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out پهن کردن لباس [روی بند لباس]
life jacket لباس نجات لباس چوب پنبهای
crushed gravel شن شسته
waterworn اب شسته
cut and dried شسته وروفته
ballast مصالح شسته
cut and dry شسته وروفته
laundered شسته شدن
launder شسته شدن
cut-and-dried شسته وروفته
tubs شسته شدن
unwashed شسته نشده
launders شسته شدن
neat شسته و رفته
neater شسته و رفته
neatest شسته و رفته
tub شسته شدن
laundering شسته شدن
neatest شسته و رفته مرتب
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
whirls چرخاندن
whirl چرخاندن
whirled چرخاندن
rotates چرخاندن
rotated چرخاندن
rotate چرخاندن
whirling چرخاندن
swivelled چرخاندن
swivel چرخاندن
pivot چرخاندن
pivoted چرخاندن
pivots چرخاندن
winds چرخاندن
swivels چرخاندن
wind چرخاندن
rainwash شسته شده بوسیله باران
waterworn شسته شده و صیقلی در اثراب
acid leach کانی شسته شده با اسید
ecru رنگ کتان شسته نشده
eluvial horizon طبقه خاک شسته شده
It is a neat tidy job. کار شسته ورفته ای است
wryly به اطراف چرخاندن
spin به درازاکشاندن چرخاندن
wry به اطراف چرخاندن
spins به درازاکشاندن چرخاندن
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
dish water ابی که دران فرف شسته باشند
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
to spin something چیزی را تند چرخاندن
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
death spiral حرکت چرخاندن یار
slash چرخاندن چوب به طرف حریف
slashing چرخاندن چوب به طرف حریف
slashes چرخاندن چوب به طرف حریف
cranking میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranked میل لنگ گرداندن چرخاندن
crank میل لنگ گرداندن چرخاندن
slashed چرخاندن چوب به طرف حریف
fishtail چرخاندن دم هواپیما بمنظورکاستن سرعت ان
cranks میل لنگ گرداندن چرخاندن
to turn one's back on somebody پشت خود را به طرف کسی چرخاندن
supination چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
greasy wool پشم چرب [پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
airing cupboard قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
Laundry / Dry cleaners مغازه لباسشویی و مغازه خشکشویی
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
island pullout مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
washed out از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
washed-out از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
uniforms لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
dressings لباس
dressing لباس
costume لباس
frou frou خش خش لباس
costumes لباس
outwall لباس تن
attire لباس
rosette گل لباس
out fit لباس
acoutrement لباس
vesture لباس
accouterments لباس
accouterment لباس
bathhouse لباس کن
garb لباس
bibandtucker لباس
vestment لباس
untented بی لباس
costume لباس
evining dress لباس شب
clothing لباس
rosettes گل لباس
flannels لباس
costumes لباس ها
flannel لباس
nightgowns لباس شب
clobbered لباس
clobbering لباس
donkey jacket لباس
oilskins لباس ضد اب
clobber لباس
clobbers لباس
nightgown لباس شب
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
attire لباس پوشاندن
hanger چنگک لباس
dressed in white لباس سفیدپوشیده
seam درز لباس
clothes tree چنگک لباس
launderer لباس شوی
driss uniform لباس رسمی
clothier لباس فروش
flight gear لباس پرواز
knock about clothes لباس کار
housecoats لباس خانه
kiyi برس لباس
gaberdine لباس پوشش
dreadnought لباس بارانی
housecoat لباس خانه
habiliments لباس مخصوص
habiliment لباس زیبا
gratuitous issue لباس پیشکش
garderobe اشکاف لباس
habilitate لباس پوشیده
flashproof لباس ضد شعله
disguisedly با لباس مبدل
finical خوش لباس
fearnought suit لباس نسوز
exposure suit لباس محافظ
hangers چنگک لباس
dress suit لباس رسمی شب
haute couturer طراح لباس
seams درز لباس
pin گیره لباس
liveries لباس مستخدم
dress لباس پوشیدن
dresses لباس پوشیدن
disrobe لباس دراوردن
disrobed لباس دراوردن
disrobes لباس دراوردن
disrobing لباس دراوردن
slash چاک لباس
slashed چاک لباس
uniforms لباس یک شکل
uniforms لباس فرم
uniform لباس یک شکل
uniform لباس فرم
pinned گیره لباس
slashes چاک لباس
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com