English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
Other Matches
gag مانع فراهم کردن برای
gagging مانع فراهم کردن برای
gags مانع فراهم کردن برای
gagged مانع فراهم کردن برای
to raise the wind پول برای مقصودی فراهم کردن
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
capacity فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacities فضای فراهم برای ذخیره سازی
menu لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
menus لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
global حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
globally حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
powering جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
texts نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
newsgroup خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند
text نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
provider شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
providers شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
users بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
user بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
countdown لحظات اخر
at the eleventh hour در آخرین لحظات
countdowns لحظات اخر
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
Pleasant hours fly fast. <proverb> لحظات خوش زود می گذرد.
Perl برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
stress سختی پریشان کردن
stresses سختی پریشان کردن
stressing سختی پریشان کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
accrete فراهم کردن
effecturate فراهم کردن
procuring فراهم کردن
procures فراهم کردن
procured فراهم کردن
procure فراهم کردن
to bring about فراهم کردن
to bring a bout فراهم کردن
work up کم کم فراهم کردن
to find in فراهم کردن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
raise money فراهم کردن پول
To raise money. پول فراهم کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
obtained فراهم کردن گرفتن
obtain فراهم کردن گرفتن
to get [hold of] something فراهم کردن چیزی
to obtain something فراهم کردن چیزی
jockey با حیله فراهم کردن
to bring something فراهم کردن چیزی
jockeys با حیله فراهم کردن
provide وسیله فراهم کردن
provides وسیله فراهم کردن
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
occasioning موجب شدن فراهم کردن
occasions موجب شدن فراهم کردن
occasioned موجب شدن فراهم کردن
occasion موجب شدن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
obstructively با قصد فراهم کردن مانع
to gather together جمع کردن فراهم اوردن
entail شامل بودن فراهم کردن
entailed شامل بودن فراهم کردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
entailing شامل بودن فراهم کردن
entails شامل بودن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to bring a bout by intrigue بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
Internet شبکه گسترده بین المللی که انتقال داده و فایل را به همراه توابع پست الکترونیکی برای میلیونهای کاربر در جهان فراهم میکند. هر کسی میتواند از اینترنت استفاده کند. و نیز مراجعه شود به HTTP
eudemonism اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
to make up جبران کردن فراهم کردن
induce فراهم کردن تحمیل کردن
induced فراهم کردن تحمیل کردن
provision شرط کردن فراهم کردن
inducing فراهم کردن تحمیل کردن
induces فراهم کردن تحمیل کردن
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
chalk مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
dictionaries 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionary 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
intension سختی
hardness سختی
intractability سختی
seriously به سختی
intenseness سختی
induration سختی
inexpiableness سختی
heavily به سختی
toughness سختی
sternness سختی
steeliness سختی
intensity سختی
difficulties سختی
difficulty سختی
adamancy سختی
adamancy سر سختی
inflexibility سختی
rigorousness سختی
duress سختی
hardships سختی
rigorism سختی
soreness سختی
rigor سختی
aggravation سختی
arduousness سختی
astingency سختی
terribleness سختی
intolerableness سختی
long suffering سختی کش
tenacity سختی
hardship سختی
rigidity سختی
buckram سختی
austerity سختی
roughing سختی
odburacy سختی
oppressiveness سختی
strictness سختی
stiffness سختی
severity سختی
implacability سختی
rigour سختی
rigours سختی
hardiness سختی
inclemency سختی
hardily به سختی
grievousness سختی
hard lines سختی
impenetrableness سختی
rigors سختی
flintiness سختی
violence سختی
privation سختی
privations سختی
inexorability سختی
hardness of water سختی اب
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
stubbornness سر سختی لجاجت
addle سختی گرفتاری
narrow circumstances تنگی سختی
hardenability قابلیت سختی
eburnation عاجی سختی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com