Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (10 milliseconds)
English
Persian
chronoscope
لحظه شمار
Other Matches
snapshot
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshots
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
speedometer odometer
تاکومتر با کیلومتر شمار سرعت سنج با کیلومتر شمار
counting
شمار
counts
شمار
unnumbered
بی شمار
measureless
بی شمار
count
شمار
incomputable
بی شمار
uncounted
بی شمار
innumerous
بی شمار
counted
شمار
countless
<adj.>
بی شمار
innumerable
بی شمار
numeration
شمار
myriad
<adj.>
بی شمار
uncountable
<adj.>
بی شمار
sumless
<adj.>
بی شمار
numberless
<adj.>
بی شمار
innumerable
<adj.>
بی شمار
hour meter
زمان شمار
milestone
میل شمار
milestone
فرسنگ شمار
milestone
فرسخ شمار
location counter
مکان شمار
turns counter
دور شمار
frequency count
شمار بسامد
milestones
فرسخ شمار
chronoscope
گاه شمار
calender
گاه شمار
milestones
فرسنگ شمار
an infinity of reasons
دلایل بی شمار
milestones
میل شمار
address counter
نشانی شمار
mileage recorder
کیلومتر شمار
miles and miles
فرسخهای بی شمار
minimizer
کوچک شمار
to be valid
به شمار آمدن
to count
[as]
به شمار رفتن
workforce
شمار کارگران
numerator
برخه شمار
pedimeter
گام شمار
pedometer
گام شمار
pulse counter
پالس شمار
pulse counter
ضربه شمار
record count
شمار مدارک
revolution conter
دور شمار
sequence counter
ترتیب شمار
step counter
گام شمار
submultiple
برخه شمار
sprinkling
شمار اندک
timeline
گاه شمار
stopwatches
قدم شمار
unit
یگان شمار
speedometers
کیلومتر شمار
stopwatch
قدم شمار
stopwatch
گام شمار
speedometer
کیلومتر شمار
second-hand
ثانیه شمار
timepiece
گاه شمار
metronomes
میزانه شمار
timepieces
گاه شمار
metronome
میزانه شمار
stopwatches
گام شمار
units
یگان شمار
chronometer
گاه شمار کرونومتر
chronometer
ساعت شمار دقیق
tellers
رای شمار تحویلدار
hour hands
عقربه ساعت شمار
hour hand
عقربه ساعت شمار
cash register
صندوق پول شمار
hour land
عقربه ساعت شمار
milepost
کیلومتر شمار جاده
metronomic
مطابق میزانه شمار
teller
رای شمار تحویلدار
logs
کیلومتر شمار ناو
log
کیلومتر شمار ناو
cash registers
صندوق پول شمار
sweep hand
عقربه ثانیه شمار
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
flash
لحظه
jiff
یک لحظه
flashed
لحظه
period
لحظه
periods
لحظه
momentarily
لحظه لحظه
momentarily
یک لحظه
moment
لحظه
flashes
لحظه
second
لحظه
trice
لحظه
in two shakes
در یک لحظه
instant
لحظه
momently
هر لحظه
stound
لحظه
seconds
لحظه
seconding
لحظه
seconded
لحظه
simultaneous
در یک لحظه
jiffy
یک لحظه
instants
لحظه
minute
ان لحظه
moments
لحظه
miliary
عرق گزی کوچک وبی شمار
planetesimal
اجرام کوچک وبی شمار اسمانی
nick of time
<idiom>
درآخرین لحظه
now
در این لحظه
instance
لحظه مورد
in an instant
دریک لحظه
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
instances
لحظه مورد
takeoff
لحظه اغازپرش
takeoffs
لحظه اغازپرش
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
numerator
برخه شمار
[شماران]
[صورت کسر]
[ریاضی]
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
anon
چند لحظه بعد
last-minute hitch
گیریی در لحظه آخر
spot
زمان مختصر لحظه
He entered at that very moment .
درهمان لحظه وارد شد
spots
زمان مختصر لحظه
It was the work of a moment .
کا ریک لحظه بود
moment
لحظه گشتاور چرخشی
moments
لحظه گشتاور چرخشی
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
from now on
<idiom>
درست از همین لحظه به بعد
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
The moment I set eyes on you. ,
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
zero hour
<idiom>
لحظه دقیق حمله درجنگ
sleep a wink
<idiom>
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
If you wI'll wait a moment.
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
Let me think a moment .
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
jobs
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
simultaneous foul
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
half
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
transient
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
job
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
transients
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
pullout
لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
maximum
بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
feeds
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
maximum
بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
feed
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
I just had dinner.
درست چند لحظه قبل شام خوردم
ultimate stress
تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
cps
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
monoprogramming system
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
colder
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
multi user system
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
one address computer
ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
colds
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
vector
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vectors
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
scroll
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
block time
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
editor
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
editors
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
modem
مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
scrolls
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
heading crossing angle
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
snapshot
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
snapshots
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
serial
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serials
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
marketing
بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
stepping
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
vertical
متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
step
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
air mileage indicator
کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
traces
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traced
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
pop down menu
منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
edlin
در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
step through
عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
layers
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layer
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
cut off velocity
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
airspeed
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com