Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English
Persian
succussion
لرزش مایعات
Other Matches
hydro kinetic
وابسته به حرکت مایعات ونیروی محرکه مایعات
emission
دفع مایعات
hosghead
پیمانه مایعات
equilibrium
حد تعادل مایعات
emissions
دفع مایعات
viscosity
چسبندگی مایعات
runlet
واحدگنجایش مایعات قدیمی
aeration
هوا دادن به مایعات
wet tank
تانکر حمل مایعات
rundlet
واحدگنجایش مایعات قدیمی
hydraulics
هیدرولیک مکانیک مایعات
hydrostatics
علم تعادل مایعات
buttery
[انبار غذا و مایعات]
hydrokinetics
علم جنبش مایعات
agitator
اسباب بهم زدن مایعات
agitators
اسباب بهم زدن مایعات
pneumercator
شاغول سنجش ارتفاع مایعات
wet cooper
سازنده چلیک برای مایعات
fluid ounce
واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
phosphate esters
مایعات هیدرولیکی مقاوم در برابراتش و حرارت
hydrometallurgy
استخراج یاتهیه فلزات بوسیله اب یا مایعات
turbulator
اسباب مخصوص بهم زدن مایعات
hydrometer
الت سنجش وزن ویژه مایعات
fluid ounces
واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
fluor
مایعات بدن حیوانات مواد فلورین دار
liquid measure
مقیاس اندازه گیری مایعات حجم سنج
adsorption
انقباض گازها و مایعات روی سطوح سخت و جامد
aerostatics
مبحث مطالعهء اجسام ساکن و مایعات و گازها در هوا
fluid dram
واحد سنجش مایعات برابر با8/1 اونس مایع
tremblement
لرزش
tremulously
با لرزش
flutters
لرزش
fluttering
لرزش
fluttered
لرزش
tremor
لرزش
fremitus
لرزش
palpitation
لرزش
flutter
لرزش
vibration
لرزش
palpitations
لرزش
quakes
لرزش
quaking
لرزش
trembling
لرزش
tremolo
لرزش
tremour
لرزش
succussion
لرزش
frisson
لرزش
frissons
لرزش
quake
لرزش
tremors
لرزش
quaked
لرزش
back pressure valve
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
titubation
لرزش تلوتلوخوردن
tremolant
لرزش دار
tremolant
موجد لرزش
tremulant
لرزش دار
thirl
لرزش طنین
shimmey
لرزش داشتن
shimmy
لرزش داشتن
magnetic ripple
لرزش مغناطیسی
tremulant
ترسان لرزش
boom swing
ناحیه لرزش
trill
لرزش صدا
flutters
لرزش اهتزاز
shake
لرزش تزلزل
tremulous
لرزش دار
fluttered
لرزش اهتزاز
shaking
لرزش نوسان
shake
لرزش نوسان
shaking
لرزش تزلزل
shakes
لرزش نوسان
trilled
لرزش صدا
trills
لرزش صدا
aflutter
در حال لرزش
quaking
لرزش داشتن
quakes
لرزش داشتن
quaked
لرزش داشتن
flutter
لرزش اهتزاز
fluttering
لرزش اهتزاز
trepidation
لرزش رعشه
quake
لرزش داشتن
shakes
لرزش تزلزل
viscosity valve
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
tirl
مرتعش کردن لرزش
vibration
لرزش ماساژ دادن
tremolo
لرزش صدا تحریر
sbend distortion
لرزش تصویر رادار
wet stowage
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
As you make your bed so you must lie on it
<idiom>
هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
vibratile
قابل لرزش و ارتعاش جنبنده
quavered
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavers
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quaver
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavering
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
scurve distortion
لرزش تصویر رادار در اثرحرکت انتن
polar motion
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
sbend distortion
لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com