Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
indemnify
لطمه زدن به اذیت کردن
Other Matches
offend
اذیت کردن
harmed
اذیت کردن
harming
اذیت کردن
harms
اذیت کردن
annoyance
اذیت کردن
chivied
اذیت کردن
chivvied
اذیت کردن
chivvies
اذیت کردن
chivvy
اذیت کردن
chivvying
اذیت کردن
chivying
اذیت کردن
harm
اذیت کردن
hurt
اذیت کردن
pesters
اذیت کردن
hassle
اذیت کردن
pestering
اذیت کردن
pestered
اذیت کردن
offends
اذیت کردن
hock
اذیت کردن
hassled
اذیت کردن
chew out
اذیت کردن
chive
اذیت کردن .
persecute
اذیت کردن
hurting
اذیت کردن
offended
اذیت کردن
hurts
اذیت کردن
hassles
اذیت کردن
hassling
اذیت کردن
pester
اذیت کردن
bedevilling
اذیت کردن
bedevils
اذیت کردن
nuisances
اذیت کردن
to get on ones nerves
اذیت کردن
nuisance
اذیت کردن
bedevilled
اذیت کردن
worry
اذیت کردن
bedevil
اذیت کردن
worries
اذیت کردن
persecuted
اذیت کردن
chivies
اذیت کردن
persecuting
اذیت کردن
persecutes
اذیت کردن
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
annoys
رنجاندن اذیت کردن
needled
اذیت کردن عقربه
grinds
ساییدن اذیت کردن
grind
ساییدن اذیت کردن
annoy
رنجاندن اذیت کردن
annoyed
رنجاندن اذیت کردن
needles
اذیت کردن عقربه
needle
اذیت کردن عقربه
needling
اذیت کردن عقربه
harass
به ستوه اوردن اذیت کردن
harasses
به ستوه اوردن اذیت کردن
injures
اذیت کردن صدمه زدن
injure
اذیت کردن صدمه زدن
injuring
اذیت کردن صدمه زدن
prejudices
لطمه
shocks
لطمه
shock
لطمه
prejudice
لطمه
injury
لطمه
shocked
لطمه
stroking
لطمه
strokes
لطمه
stroke
لطمه
stroked
لطمه
brunt
لطمه
teased
اذیت کردن کسی را دست انداختن
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
tease
اذیت کردن کسی را دست انداختن
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
teases
اذیت کردن کسی را دست انداختن
hurting
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
teaze
اذیت کردن کسی را دست انداختن
endamage
لطمه زدن
it will injure his prestige
به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
antibiotic
مانع ایجاد لطمه بزندگی
without prejudice
بدون لطمه زدن به حق غیر
deflationary gap
لطمه ناشی از رکود اقتصادی
antibiotics
مانع ایجاد لطمه بزندگی
badgers
اذیت کردن ازار کردن
badger
اذیت کردن ازار کردن
badgering
اذیت کردن ازار کردن
badgered
اذیت کردن ازار کردن
grieve
اذیت کردن اندوهگین کردن
harass
عاجز کردن اذیت کردن
grieves
اذیت کردن اندوهگین کردن
harasses
عاجز کردن اذیت کردن
grieving
اذیت کردن اندوهگین کردن
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
tease
اذیت
vexation
اذیت
aggro
اذیت
teases
اذیت
injury
اذیت
inconveniencing
اذیت
vexations
اذیت
harming
اذیت
nuisance
اذیت
harmed
اذیت
hurtless
بی اذیت
annoyance
اذیت
harm
اذیت
frets
اذیت
teased
اذیت
fret
اذیت
inconveniences
اذیت
mischievousness
اذیت
teaze
اذیت
harms
اذیت
harassment
اذیت
persecution
اذیت
inconvenience
اذیت
devilment
[British E]
اذیت
inconvenienced
اذیت
nuisances
اذیت
hurts
صدمه اذیت
teaser
اذیت کننده
onery
اذیت کننده
persecutors
اذیت کننده
mischief
اذیت شیطنت
hindrances
اذیت ازار
persecutor
اذیت کننده
harmlessly
بطوربی اذیت
hindrance
اذیت ازار
hurt
صدمه اذیت
i hurt my self
اذیت شدم
ornery
اذیت کننده
ornary
اذیت کننده
hurting
صدمه اذیت
teasers
اذیت کننده
to get hurt
اذیت شدن
get hurt
اذیت شدن
did you hurt your self a
ایاهیچ اذیت شدید
he intends mischief
قصدش اذیت است
put (someone) out
<idiom>
ناراحت ،دردسر،اذیت
fleas i. doges and cats
کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
Thinking of it still gives me a pang.
[Colloquial]
هنوز من را آزار می دهد
[اذیت می کند]
وقتی که در باره آن فکر می کنم.
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com