Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
epigrammatize	لطیفه یا مضمون گفتن
Other Matches
subjects	مضمون
guarantees	مضمون له
guarantee	مضمون له
guarantee	مضمون به
guaranteed	مضمون له
guaranteed	مضمون به
subjecting	مضمون
guarantees	مضمون به
subjected	مضمون
content	مضمون
contenting	مضمون
warrantee	مضمون له
subject	مضمون
guaranty	مضمون به
epigram	مضمون
creditor	مضمون له
recognizee	مضمون له
purporst	مضمون
epigrams	مضمون
obligee	مضمون له
contents	مضمون
principal	مضمون عنه
principals	مضمون عنه
the principal debtor	مضمون عنه
humorist	لطیفه گو
witticisms	لطیفه
humorists	لطیفه گو
epigram	لطیفه
epigrams	لطیفه
one-liners	لطیفه
one-liner	لطیفه
wittier	لطیفه گو
jests	لطیفه
plisky	لطیفه
pliskie	لطیفه
mosul	لطیفه
japer	لطیفه گو
jape	لطیفه
gagster	لطیفه گو
wisecracker	لطیفه گو
facete	لطیفه گو
epigrammatist	لطیفه گو
wittiest	لطیفه گو
jest	لطیفه
jokes	لطیفه
witty	لطیفه گو
joking	لطیفه
joked	لطیفه
witticism	لطیفه
joke	لطیفه
MOTs	لطیفه
humorously	یا لطیفه
MOT	لطیفه
wittiness	لطیفه گویی
bon mot	بذله لطیفه
japery	لطیفه گوی
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
wittily	بطور لطیفه یا بذله
wittier	شوخ لطیفه دار
witty	شوخ لطیفه دار
witticism	شوخی لطیفه گویی
quipped	لطیفه طعنه زدن
witticisms	شوخی لطیفه گویی
quip	لطیفه طعنه زدن
quipping	لطیفه طعنه زدن
quips	لطیفه طعنه زدن
wittiest	شوخ لطیفه دار
jape	لطیفه زدن مسخره کردن
epigrammatic	وابسته به لطیفه و کلمات قصار
Have a jock with somebody .	شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
This jock that you told me is as old as Adams .	این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
mouth	گفتن
saith	گفتن
mouthed	گفتن
mouthing	گفتن
utter	گفتن
get out	گفتن
utterances	گفتن
utterance	گفتن
relates	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
uttered	گفتن
adduse	گفتن
iteration	گفتن
bubbles	گفتن
tell	گفتن
bubbled	گفتن
tells	گفتن
bubbling	گفتن
mouths	گفتن
telling-off	گفتن
utters	گفتن
bubble	گفتن
rehearsing	گفتن
rehearses	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearse	گفتن
pshaw	اه گفتن
informing	گفتن
inform	گفتن
say	گفتن
to give utterance to	گفتن
to tell a story	گفتن
vituperate	بد گفتن
viyuperate	بد گفتن
to weep out	گفتن
let out <idiom>	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
says	گفتن
identic notes	منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
communing	راز دل گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
whiff	دروغ گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
commune	راز دل گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
twaddle	چرند گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
speaks	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserate	تسلیت گفتن بر
overstate	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
rejoined	در پاسخ گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
giggle	سخن گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
giggled	سخن گفتن
to bid a	وداع گفتن
to put it on	اغراق گفتن
rime	شعر گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
panegyrize	مدح گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
outvoice	بلندترسخن گفتن از
to talk nonsense	چرند گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
misstate	غلط گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
tallyho	اهای گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tack tall	گزاف گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com