Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
philologer
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
Other Matches
occidentalist
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
confusion of tonguer
امیختگی زبانها
comparative philology
علم مقایسه زبانها
glossography
طبقه بندی و شرح زبانها
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
Bantu
وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
economic determinism
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
lapidarian
سنگ شناس گوهر شناس
lapidary
سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish
دینار شناس و ریال شناس
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
dollar sign
که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
virologist
متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
apprised
اگاه
wares
اگاه
ware
اگاه
aware
اگاه
conversant
اگاه
conscious
اگاه
incognizant
نا اگاه
hep
اگاه
cognizant
اگاه
informed circles
محافل اگاه
notifying
اگاه ساختن
to know the time of d
اگاه بودن
to let know
اگاه کردن
to put in possession
اگاه کردن
notify
اگاه ساختن
prescient
قبلا اگاه
notifies
اگاه ساختن
notified
اگاه ساختن
to be a
اگاه بودن
warn
اگاه کردن
sensible of a peril
اگاه از خطر
warns
اگاه کردن
inconscient
ناخود اگاه
subconscious
ناخود اگاه
subconscious
نیمه اگاه
subconsciously
ناخود اگاه
subconsciously
نیمه اگاه
i have no a with him
اگاه شدم
warned
اگاه کردن
semiconscious
نیمه اگاه
monitors
اگاه ساز
wist
اگاه کردن
notification
اگاه سازی
monitor
اگاه ساز
know
اگاه بودن
knows
اگاه بودن
wide-awake
هشیار اگاه
admonished
اگاه کردن
admonishes
اگاه کردن
wide awake
هشیار اگاه
admonishing
اگاه کردن
monitored
اگاه ساز
acquainting
اگاه کردن
acquaints
اگاه کردن
preconsclous
نیم اگاه
disabuses
از حقیقت اگاه کردن
keep me informed of that
مرا از ان اگاه سازید
information program
برنامه اگاه سازی
disabusing
از حقیقت اگاه کردن
disabused
از حقیقت اگاه کردن
troop information
برنامه اگاه سازی
be on to it
اگاه یا موافب باش
disabuse
از حقیقت اگاه کردن
he was privy to my secrets
او از رازهای من اگاه بود
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
intuits
تعلیم دادن اگاه کردن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
on be on to a person
از قصد کسی اگاه بودن
intuit
تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting
تعلیم دادن اگاه کردن
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
intuited
تعلیم دادن اگاه کردن
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
information program
اگاه سازی برنامه اطلاعات
coscious
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
to know what's what
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
letters patent
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
technologist
فن شناس
graphologist
خط شناس
paleographer
خط شناس
insectologist
حشره شناس
epigraphist
کتیبه شناس
etymologer
اشنقاق شناس
ethologist
کردار شناس
cytology
یاخته شناس
entomologist
حشره شناس
carpologist
میوه شناس
decoder
رمز شناس
demographer
جمعیت شناس
dendrologist
درخت شناس
cytology
سلول شناس
philologist
زبان شناس
muscologist
خزه شناس
duteous
گماشت شناس
crystallographer
بلور شناس
embryologist
رویان شناس
feal
وفیفه شناس
craniologist
کله شناس
lexicologist
لغت شناس
lithologist
سنگ شناس
petologist
سنگ شناس
herborist
گیاه شناس
climatologist
اقلیم شناس
ideologist
ارمان شناس
iconologist
شمایل شناس
ichthyologist
ماهی شناس
hypnologist
خواب شناس
prudent
[discreet]
<adj.>
موقع شناس
heliologist
افتاب شناس
gemologist
گوهر شناس
fossilist
سنگواره شناس
conchologist
صدف شناس
cosmographer
کیهان شناس
cosmologist
کیهان شناس
craniologist
جمجمه شناس
characterologist
منش شناس
syphilologist
سفلیس شناس
teleologist
پایان شناس
therapeutist
درمان شناس
topologist
مکان شناس
vermeologist
کرم شناس
discretional
<adj.>
موقع شناس
vulcanologist
دانشمنداتشفشان شناس
weather wise
هوا شناس
discreet
<adj.>
موقع شناس
discrete
<adj.>
موقع شناس
lunarian
ماه شناس
numismatist
مدال شناس
odontologist
دندان شناس
oenologist
باده شناس
oenologist
شراب شناس
ontologist
هستی شناس
opcode decoder
رمزالعمل شناس
operation decoder
عمل شناس
orientalist
خاور شناس
numismatist
سکه شناس
mythologist
اسطوره شناس
metallographer
فلز شناس
methodologist
اسلوب شناس
microbiologist
میکرب شناس
mineralogist
معدن شناس
musicologist
موسیقی شناس
myologist
ماهیچه شناس
mythologist
اساطیر شناس
mythologist
افسانه شناس
ornithologist
پرنده شناس
orologist
کوه شناس
osteologist
استخوان شناس
phrenologist
جمجمه شناس
physiognomist
قیافه شناس
pteridologist
کرف شناس
pteridologist
سرخس شناس
rhythmist
سجع شناس
selenographer
ماه شناس
self knowing
خود شناس
serologist
سرم شناس
phonologist
صوت شناس
paleontologist
دیرین شناس
parasitologist
انگل شناس
petrologist
سنگ شناس
phenomenologist
پدیده شناس
philologer
زبان شناس
philologist
واژه شناس
spectroscopist
طیف شناس
bryologist
خزه شناس
actinolagy
پرتو شناس
naturalists
طبیعت شناس
botanists
گیاه شناس
oceanographer
اقیانوس شناس
herbalists
گیاه شناس
philatelist
تمبر شناس
philatelists
تمبر شناس
ecologist
بوم شناس
conscientious
وفیفه شناس
ecologists
بوم شناس
zoologist
جانور شناس
naturalist
طبیعت شناس
acoustician
صدا شناس
gourmet
خوراک شناس
antiquary
عتیقه شناس
gourmets
خوراک شناس
antiquaries
عتیقه شناس
pathologist
اسیب شناس
pathologists
اسیب شناس
biologist
زیست شناس
astrologers
ستاره شناس
astrologer
ستاره شناس
toxicologist
زهر شناس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com