English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (9 milliseconds)
English Persian
saw لغت یا جمله ضرب المثل
sawed لغت یا جمله ضرب المثل
sawing لغت یا جمله ضرب المثل
saws لغت یا جمله ضرب المثل
Other Matches
topic sentence جمله سرسطر جمله عنوان
liked فی المثل
vide فی المثل
likes فی المثل
to wit فی المثل
like فی المثل
remunerations اجرت المثل
sooth ضرب المثل
fair equivalent remuneration اجرت المثل
remuneration اجرت المثل
reasonable of average wage fair اجرت المثل
proverb ضرب المثل
quit rent اجرت المثل
proverbs ضرب المثل
bywords ضرب المثل
byword ضرب المثل
wise saw ضرب المثل
maximal وابسته به ضرب المثل
proberbial وابسته بضرب المثل
his generosity was proverbial دهش او ضرب المثل
anecdote امثال ضرب المثل
anecdotes امثال ضرب المثل
to become a byword ضرب المثل شدن
to become a proverb ضرب المثل شدن
gnomic شامل پند و ضرب المثل
he is a p for foolishness درحماقت ضرب المثل است
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
proverbially بشکل ضرب المثل بطور مشهور
he was wise to a proverb در خرمندی ضرب المثل شده بود
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل]
Hunger is the best sauce. <proverb> گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
All show and no substance. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
A fair face may hide a foul heart. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
He who excuses accuses himself. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
terming جمله
among the rest از ان جمله
including <prep.> از جمله
sentences جمله
termed جمله
sentencing جمله
inclusive of <prep.> از جمله
term جمله
amongst از جمله
outright جمله
outrightly جمله
comprising <prep.> از جمله
mongst از جمله
sentence جمله
sentence جمله
terming جمله عبارت
term جمله [ریاضی]
mathematical term جمله [ریاضی]
residual term جمله پسماند
residual term جمله باقیمانده
sentence fragment جمله جزء
statement label برچسب جمله
stochastic term جمله تصادفی
wordage جمله بندی
verbiage [American English] جمله بندی
diction جمله بندی
wording جمله بندی
word choice جمله بندی
choice of words جمله بندی
sentence adverb قید جمله ای
one word sentence جمله تک واژهای
provisos جمله شرطی
definiens جمله تعریفی
term جمله طیفی
term جمله عبارت
error term جمله خطا
double talk جمله دو پهلو
parenthesis جمله معترضه
final term جمله نهایی
compound statement جمله مرکب
termed جمله عبارت
termed جمله طیفی
declaration statement جمله تعریفی
clauses جزئی از جمله
clause جزئی از جمله
an involed sentence جمله پیچدار
assignment statement جمله جایگزینی
middling جمله مشترک
terming جمله طیفی
totaled جمله سرجمع
control statement جمله کنترلی
totals جمله سرجمع
totalling جمله سرجمع
loose sentence جمله بیربط
total جمله سرجمع
periods جمله کامل
period جمله کامل
proviso جمله شرطی
totaling جمله سرجمع
executable statement جمله اجرایی
totalled جمله سرجمع
parses جمله راتجزیه کردن
reporter جمله ساز نویسنده ناصادق
parse جمله راتجزیه کردن
parsed جمله راتجزیه کردن
period نقطه پایان جمله
periods نقطه پایان جمله
punch-line جمله اساسی واصلی
punch line جمله اساسی واصلی
nonexecutable statement جمله غیر اجرایی
monomial دارای فقط یک جمله
term symbol نشانه جمله طیفی
colloquialism جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms جمله مرسوم درگفتگو
subroutine reentry ورود جمله به زیرروال
punch-lines جمله اساسی واصلی
impresa نشانه جمله شعاری
job control statement جمله کنترل کار
job control statement جمله کنترل برنامه
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
full point نقطه پایان جمله
armless <adj.> بی بازو [در آخر جمله می آید]
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
predicatively بطور غیرمستقیم در خبر جمله
phraseologist جمله ساز نویسنده ناصادق
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
vinculum خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning. این جمله معنی رانمی رساند
cat-and-dog <adj.> <idiom> پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
When it rains, it pours <idiom> بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید. [ضرب المثل]
geometric mean فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
tag line جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable [accessible to most people] هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
half long حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb> بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
hibernicism ضرب المثل یا گفتار ایرلندی ملیت ایرلندی
approachable [accessible to most people] کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
transversal اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
do این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
prepositional phrase بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
cabling نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
one for one مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
recursive equations معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording جمله بندی کلمه بندی
rose motif نگاره گل رز [در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com