English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
English Persian
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
Other Matches
luff لنگر پیدا کردن
gaff باصدای بلندخندیدن قلابدار کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
hook rope طناب قلابدار
eye bolt پیچ حلقه دار یا قلابدار
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
these room let well نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
Can you find me a babysitter? آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
aweigh تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
They have come out with a new gimmick to attract customers . کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
lost property office دفتر اشیای گم شده
aichmophobia هراس از اشیای نوک تیز
anchor in sight لنگر بالاست لنگر را دیدم
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
away بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
capstan میله گردان گردونه دوار لنگر قرقره دوار لنگر
step through عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
sight the anchor مشاهده کردن لنگر
warps جا به جا کردن ناو یا لنگر
warp جا به جا کردن ناو یا لنگر
warped جا به جا کردن ناو یا لنگر
searched 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searches 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searchingly 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
search 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
acquire پیدا کردن
averaging پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
pin point پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
detects پیدا کردن
detecting پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
detect پیدا کردن
averages پیدا کردن
track پیدا کردن
finds پیدا کردن
find پیدا کردن
average پیدا کردن
to look up پیدا کردن
tracks پیدا کردن
averaged پیدا کردن
tracked پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
gains پیدا کردن
to search out پیدا کردن
gained پیدا کردن
detected پیدا کردن
gain پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
stammer لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
decline شیب پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
liaised ارتباط پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
tout خریدار پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
LRU الگوریتمی که صفحه حافظه که آخرین بار پیش از همه دستیابی شده است را پیدا میکند و پاک میکند تا فضای برای صفحات دیگر باز کند
respired امید تازه پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
respire امید تازه پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
least recently used algorithm الگوریتمی که صفحه حافظه که پیش از همه دستیابی شده بود را پیدا میکند و پاک میکند تا فضا برای صفحه بعد ایجاد شود
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
spectrozonal photography عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
find کشف کردن پیدا کردن
finds کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com