Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
gaduate
لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
Other Matches
graduation
اخذ درجه فارغ التحصیل شدن
valedictorian
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorians
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
graduating
فارغ التحصیل
graduate
فارغ التحصیل
alumnus
فارغ التحصیل
graduates
فارغ التحصیل
graduating
فارغ التحصیل شدن
graduate
فارغ التحصیل شدن
alumna
دختر یا زن فارغ التحصیل
graduates
فارغ التحصیل شدن
academist
عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
gaduate
مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
graduating
پیمانه درجه دار
graduate
پیمانه درجه دار
graduates
پیمانه درجه دار
bushel
پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
bushels
پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
licensees
لیسانسیه
licensee
لیسانسیه
baccalaureate
لیسانسیه یا مهندس
bachelor
لیسانسیه مهندس
bachelors
لیسانسیه لیسانس
bachelor
لیسانسیه لیسانس
bachelors
لیسانسیه مهندس
licentiate
دارای جواز لیسانسیه
alumni
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
at leisure
فارغ
heart whole
فارغ از عشق
to get through with
فارغ شدن از
love less
فارغ از عشق
selfless
فارغ از خود
disengaged
فارغ خالی
graduation
فارغ التحصیلی
to be through
فارغ شدن
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
to be over the hump
[American]
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
incogitant
بی خیال فارغ البال
to come out of the woods
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be out of the woods
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
commencement
جشن فارغ التحصیلی
On the occasion of the graduation ceremonies .
به منا سبت جشن فارغ التحصیلی
gauges
پیمانه
measure
پیمانه
mod
به پیمانه
gauged
پیمانه
mods
به پیمانه
gauge
پیمانه
modulus
پیمانه
modulo
پیمانه n
scooping
پیمانه
short measure full measure
پیمانه کم
scooped
پیمانه
measuring glass
پیمانه
modules
پیمانه
mete
پیمانه
module
پیمانه
scoops
پیمانه
gauge=gage
پیمانه
modulo
به پیمانه
scoop
پیمانه
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
short measure full measure
پیمانه تمام
cannikin
پیمانه کوچک
yardsticks
مقیاس پیمانه
yardstick
مقیاس پیمانه
commensurableness
هم پیمانه بودن
canikin
پیمانه کوچک
dosing pump
پمپ پیمانه
gauged
پیمانه کردن
gauges
پیمانه کردن
load module
پیمانه بارشو
modulo n check
مقابله به پیمانه
decaliter
پیمانه ده لیتری
kilderkin
پیمانه ابجو
measure of capacity
پیمانه فرفیت
modularization
پیمانه بندی
gauge
پیمانه کردن
hosghead
پیمانه مایعات
decalitre
پیمانه ده لیطری
dry measure
پیمانه خشکبار
modulo two sum
مجموع به پیمانه دو
modules
اتاقک پیمانه
modulo n counter
شمارنده به پیمانه
gage=gauge
پیمانه اندازه
module
اتاقک پیمانه
to put the kibsosh on any one
کسیرابوریاخاموش کردن کسیراشکست دادن وازدستش فارغ شدن
measure
پیمانه کردن سنجیدن
metrologist
سنگ و پیمانه شناس
salutatorian
دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
national educational computing conferenc
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
it is quite another story now
ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
That jar is broken and that measure spilt .
<proverb>
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
chauldron
پیمانه زغال برابر1296 لیتر
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
mortarboards
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboard
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
hutches
نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
pints
پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
pint
پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
hutch
نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
pottle
پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
measure
پیمانه کردن سنجیدن بخش کردن
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
memory module
ماژول حافظه پیمانه حافظه
wineglass
لیوان شراب پیمانه شراب
echelon
درجه
pitch
درجه
copesetic
درجه یک
low grade
کم درجه
mark
درجه
marks
درجه
pitches
درجه
echelons
درجه
gauge
درجه
gauged
درجه
degrees
درجه
copacetic
درجه یک
titles
درجه
title
درجه
kyu
درجه
first class
درجه یک
grade
درجه
first string
درجه یک
lengths
درجه
length
درجه
equally
<adv.>
به یک درجه
just as well
<adv.>
به یک درجه
gauge=gage
درجه
gauge glass
درجه اب
gage=gauge
درجه
scale
درجه
gage
درجه
grades
درجه
chinical t.
درجه
high-class
درجه یک
scalage
درجه
number one
درجه یک
slap-up
درجه یک
run of the mine
بی درجه
top-notch
درجه یک
aquastat
درجه
ranks
درجه
second class
درجه 2
gauges
درجه
third rate
درجه سه
third-rate
درجه سه
top hole
درجه یک
tophole
درجه یک
topnotch
درجه یک
top
درجه یک
degree
درجه
proportions
درجه
proportion
درجه
second-rate
درجه دو
nobby
درجه یک
rates
درجه
clinical thermometer
درجه
elevations
درجه
ranked
درجه
classy
درجه یک
second class
درجه دو
elevation
درجه
rate
درجه
rank
درجه
second rate
درجه دو
degree of polymerization
درجه بسپارش
brick layer
بنای درجه دو
shadings
درجه رنگ
clump
درجه سردوشی
battle sight
درجه جنگی
comparatives
درجه تفضیلی
degree of freedom
درجه ازادی
baccalaureate
درجه باشلیه
baccslavreate
درجه شوالیه
bar sight
شکاف درجه
bar sight
ستون درجه
adjusted elevation
درجه تنظیمی
shade
درجه رنگ
advancement in rating
ارتقاء درجه
shades
درجه رنگ
degree of advancement
درجه پیشرفت
angle of elevation
زاویه درجه
battle sight
شکاف درجه
baume degree
درجه بومه
comparative
درجه تفضیلی
adjustability
درجه انطباق
degree of dissociation
درجه تفکیک
puny
درجه پست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com