Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
matriarchies	مادر سالاری شه مادری
matriarchy	مادر سالاری شه مادری
Other Matches
timocratic	وابسته به شرف سالاری یامالک سالاری
silver cord	محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
foremother	مادر مادر بزرگ
triarchy	سه تن سالاری
technocracies	فن سالاری
technocracy	فن سالاری
militarism	ارتش سالاری
patternalism	پدر سالاری
territoriality	کلیسا سالاری
timocracy	مالک سالاری
growthmanship	رشد سالاری
technocracy	شگرد سالاری
stratocracy	سرباز سالاری
patriarchies	پدر سالاری
meritocracies	شاینده سالاری
meritocracies	نخبه سالاری
meritocracy	شاینده سالاری
meritocracy	نخبه سالاری
bureaucracies	دیوان سالاری
bureaucracy	دیوان سالاری
elitism	نخبه سالاری
patriarchy	پدر سالاری
territorialism	کلیسا سالاری
technocracies	شگرد سالاری
theocracy	دین سالاری
timocracy	شرف سالاری
aristocracies	اشراف سالاری
aristocracy	اشراف سالاری
theocracies	دین سالاری
theocracy	یزدان سالاری
theocracies	یزدان سالاری
theocratic	مربوط به خدا سالاری
theocrat	طرفدار یزدان سالاری
maternal	مادری
parenting	مادری
motherliness	مادری
motherhood	مادری
mother craft	مادری
maternal	از مادری
maternal grandfather	جد مادری
maternity	مادری
patriarchal	وابسته به پدر سالاری یاپدرشاهی
bureaucracies	کاغذ پرانی دیوان سالاری
bureaucracy	کاغذ پرانی دیوان سالاری
vernaculars	زبان مادری
mother complex	عقده مادری
maternal instinct	غریزه مادری
mother tongue	زبان مادری
hologyny	توارث مادری
mother tongues	زبان مادری
vernacular	زبان مادری
maternal drive	سائق مادری
maternal behavior	رفتار مادری
maternal language	زبان مادری
matronymic	نسب مادری
maternal relatives	اقارب مادری
motherly love	محبت مادری
mother	مادری کردن
motherliness	صفت مادری
maternal relative	خویشاوند مادری
distaff side	طرف مادری
mothering	مادری کردن
grandaunt	عمه مادری
mothers	مادری کردن
grand aunt	عمه مادری
mother land	سرزمین مادری
maternal relations	خویشان مادری
mothered	مادری کردن
native speaker	سخنگوی زبان مادری
paarenthood	مقام پدری یا مادری
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
grand aunt	خاله مادری عمه پدری
native speaker	سخنگوی بخوبی زبان مادری
grandaunt	خاله مادری عمه پدری
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
bureaucratic	وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
democracies	مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy	مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
mamma	مادر
mother liquor	مادر اب
mother liquid	مادر اب
mother-in-law	مادر زن
mother in low	مادر زن
mother in law	مادر زن
mater	مادر
motherless	بی مادر
matriarchs	مادر
matricide	مادر کش
matriarch	مادر
matricidal	مادر کش
mothers-in-law	مادر زن
mother	مادر
mama	مادر
mothered	مادر
mums	مادر
mum	مادر
mothering	مادر
mammas	مادر
mothers	مادر
mamas	مادر
moms	مادر
mom	مادر
stepmothers	مادر
stepmother	مادر
parenticide	مادر کش
original map	نقشه مادر
moon calf	خل مادر زاد
thetis	مادر اشیل
uniparental	از یک پدر و مادر
virgin mary	مادر عسیی
chart base	چارت مادر
matricide	مادر کشی
Mother's Day	روز مادر
motherlike	مادر وار
paternal grandmother	مادر بزرگ
parent ship	کشتی مادر
parant body	جسم مادر
parent chain	زنجیر مادر
mother surrogate	جانشین مادر
mother in low	مادر شوهر
mother liquer	باز مادر
mother substitute	جانشین مادر
parent company	شرکت مادر
sultaness	زن یا مادر یا دخترسلطان
mothers-in-law	مادر شوهر
mother-in-law	مادر شوهر
stepfather	شوهر مادر
stepfathers	شوهر مادر
metropolitan	مادر شهری
main line	نهر مادر
metropolises	مادر شهر
metropolis	مادر شهر
godmother	مادر تعمیدی
granny	مادر بزرگ
godmothers	مادر تعمیدی
grannies	مادر بزرگ
main lines	نهر مادر
congenital	مادر زادی
motherlands	مادر میهن
grandmother	مادر بزرگ
sultanas	زن یا مادر یا دخترسلطان
grandmothers	مادر بزرگ
sultana	زن یا مادر یا دخترسلطان
mothered	مادر ننه
mothers	مادر ننه
trunk	مادر سیم
mothering	مادر ننه
trunks	مادر سیم
mother	مادر ننه
parricides	مادر کشی
parricide	مادر کشی
motherland	مادر میهن
base map	نقشه مادر
bed rock	سنگ مادر
grand uncle	عموی مادر
tendered	کشتی مادر
tender	کشتی مادر
grandame	مادر بزرگ
grannie	مادر بزرگ
parent	پدر یا مادر
head well	مادر چاه
orphans	بی پدر و مادر
orphaned	بی پدر و مادر
home port	پایگاه مادر
orphan	بی پدر و مادر
grandmas	مادر بزرگ
grandma	مادر بزرگ
matronymic	مادر نامی
grand uncle	دایی مادر
grand mother	مادر بزرگ
tenderest	کشتی مادر
by birth	ازشکم مادر
mother figures	مادر- نماد
collecting tank	مخزن مادر
congenitally	ازشکم مادر
control map	نقشه مادر
tendering	کشتی مادر
foster mother	مادر رضاعی
mother figure	مادر- نماد
dame fortune	مادر روزگار
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
homeland	سرزمین پدر و مادر
home	سرزمین پدر و مادر
half-caste	فرنگی پدروهندی مادر
birthmark	خال مادر زادی
godparent	پدر یا مادر تعمیدی
virgin birth	از مادر باکره بدنیاامدن
grans	مخفف مادر بزرگ
gran	مخفف مادر بزرگ
sponsor	پدر یا مادر تعمیدی
sponsors	پدر یا مادر تعمیدی
sponsoring	پدر یا مادر تعمیدی
alcmene	نام مادر هرکول
godparents	پدر یا مادر تعمیدی
sponor	پد ریا مادر تعمیدی
birthmarks	خال مادر زادی
jujitsu	مادر ورزشهای رزمی
matricide	قاتل مادر مادرکش
materfamilas	مادر خانواده کدبانو
mother in law	مادر شوهر نامادری

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com