Total search result: 223 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
foremother |
مادر مادر بزرگ |
|
|
Search result with all words |
|
grandma |
مادر بزرگ |
grandmas |
مادر بزرگ |
grannies |
مادر بزرگ |
granny |
مادر بزرگ |
grandmother |
مادر بزرگ |
grandmother |
مثل مادر بزرگ رفتار کردن |
grandmothers |
مادر بزرگ |
grandmothers |
مثل مادر بزرگ رفتار کردن |
grandparent |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
grandparents |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
grand mother |
مادر بزرگ |
grandam |
مادر بزرگ ننه بزرگ |
grandame |
مادر بزرگ |
grannie |
مادر بزرگ |
paternal grandmother |
مادر بزرگ |
gran |
مخفف مادر بزرگ |
grans |
مخفف مادر بزرگ |
Grandmother is a dear old thing . |
مادر بزرگ خیلی نازومامانی است |
museum piece |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
fossil |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
My grandparents are six feet under. <idiom> |
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند. |
Mother-daughter boteh design |
طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.] |
Other Matches |
|
silver cord |
محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند |
mothering |
مادر |
mamma |
مادر |
mothered |
مادر |
mother |
مادر |
mom |
مادر |
mater |
مادر |
mamas |
مادر |
mama |
مادر |
mammas |
مادر |
mother liquid |
مادر اب |
mother liquor |
مادر اب |
mother in law |
مادر زن |
mothers |
مادر |
mother in low |
مادر زن |
matricide |
مادر کش |
matricidal |
مادر کش |
mums |
مادر |
matriarchs |
مادر |
mum |
مادر |
moms |
مادر |
stepmothers |
مادر |
mothers-in-law |
مادر زن |
matriarch |
مادر |
parenticide |
مادر کش |
mother-in-law |
مادر زن |
stepmother |
مادر |
motherless |
بی مادر |
uniparental |
از یک پدر و مادر |
trunk |
مادر سیم |
godmothers |
مادر تعمیدی |
mothers |
مادر ننه |
motherland |
مادر میهن |
stepfather |
شوهر مادر |
stepfathers |
شوهر مادر |
metropolitan |
مادر شهری |
parant body |
جسم مادر |
congenital |
مادر زادی |
thetis |
مادر اشیل |
collecting tank |
مخزن مادر |
godmother |
مادر تعمیدی |
main lines |
نهر مادر |
tender |
کشتی مادر |
tendered |
کشتی مادر |
original map |
نقشه مادر |
tenderest |
کشتی مادر |
motherlike |
مادر وار |
mother figure |
مادر- نماد |
mother surrogate |
جانشین مادر |
mother substitute |
جانشین مادر |
motherlands |
مادر میهن |
tendering |
کشتی مادر |
trunks |
مادر سیم |
parent ship |
کشتی مادر |
main line |
نهر مادر |
parent company |
شرکت مادر |
parent |
پدر یا مادر |
parent chain |
زنجیر مادر |
mother figures |
مادر- نماد |
foster mother |
مادر رضاعی |
mothers-in-law |
مادر شوهر |
control map |
نقشه مادر |
dame fortune |
مادر روزگار |
congenitally |
ازشکم مادر |
parricide |
مادر کشی |
head well |
مادر چاه |
grand uncle |
دایی مادر |
chart base |
چارت مادر |
parricides |
مادر کشی |
mother-in-law |
مادر شوهر |
home port |
پایگاه مادر |
orphan |
بی پدر و مادر |
orphaned |
بی پدر و مادر |
orphans |
بی پدر و مادر |
Mother's Day |
روز مادر |
by birth |
ازشکم مادر |
moon calf |
خل مادر زاد |
mother in low |
مادر شوهر |
grand uncle |
عموی مادر |
mother liquer |
باز مادر |
sultana |
زن یا مادر یا دخترسلطان |
sultanas |
زن یا مادر یا دخترسلطان |
sultaness |
زن یا مادر یا دخترسلطان |
virgin mary |
مادر عسیی |
metropolises |
مادر شهر |
metropolis |
مادر شهر |
matronymic |
مادر نامی |
bed rock |
سنگ مادر |
mothering |
مادر ننه |
matricide |
مادر کشی |
mothered |
مادر ننه |
mother |
مادر ننه |
base map |
نقشه مادر |
homeland |
سرزمین پدر و مادر |
home |
سرزمین پدر و مادر |
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> |
داءیه دلسوز تر از مادر |
matriarchies |
مادر سالاری شه مادری |
matriarchy |
مادر سالاری شه مادری |
godparents |
پدر یا مادر تعمیدی |
godparent |
پدر یا مادر تعمیدی |
mother in law |
مادر شوهر نامادری |
matricide |
قاتل مادر مادرکش |
materfamilas |
مادر خانواده کدبانو |
alcmene |
نام مادر هرکول |
birthmarks |
خال مادر زادی |
virgin birth |
از مادر باکره بدنیاامدن |
sponor |
پد ریا مادر تعمیدی |
half-caste |
فرنگی پدروهندی مادر |
sponsors |
پدر یا مادر تعمیدی |
birthmark |
خال مادر زادی |
sponsoring |
پدر یا مادر تعمیدی |
jujitsu |
مادر ورزشهای رزمی |
sponsor |
پدر یا مادر تعمیدی |
A mothers love for her children. |
عشق مادر نسبت به فرزندانش |
matrolinous |
پارهای ازصفات و مشخصات از مادر |
dipshits |
مادر سگها [اصطلاح رکیک] |
arseholes |
مادر سگها [اصطلاح رکیک] |
twats |
مادر سگها [اصطلاح رکیک] |
assholes |
مادر سگها [اصطلاح رکیک] |
motherfuckers |
مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک] |
motherfuckers |
مادر سگها [اصطلاح رکیک] |
fuckers |
مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک] |
arseholes |
مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک] |
twats |
مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک] |
dipshits |
مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک] |
fuckers |
مادر سگها [اصطلاح رکیک] |
grandurncle |
عمو یا دایی پدر و مادر |
mariolatry |
پرستش مریم مادر عیسی |
matronymic |
اسم مشتق ازطرف مادر |
assholes |
مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک] |
He is of noble birth. |
آدم پدر و مادر داری است |
parricide |
قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک |
electra complex |
حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر |
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . |
مادر بزرگمان مرد خانواده است |
parricides |
قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک |
Want is the mother of industry. <proverb> |
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است . |
pieta |
نقاشی یامجسمه مریم مادر عیسی |
fosterage |
گرفتن مادر رضاعی دایه گیری |
periapsis |
نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر |
cesarean |
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر |
parricidal |
خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه |
godmothers |
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی |
godmother |
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی |
hologynic |
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب |
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. |
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است. |
arranged marriage |
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند |
In the nature of things, young people often rebel against their parents. |
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. . |
lift-off |
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر |
latchkey child |
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است] |
Creches |
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند] |
latchkey child |
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.] |
latchkey kid [colloquial] |
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.] |
My curfew is at 11. |
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد] |
parent |
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی |
parent company |
شرکت مادر شرکت مرکزی |
megalomania |
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ |
big game |
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری |
macropterous |
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال |
so large |
چندان بزرگ بقدری بزرگ |
cray |
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ |
large sized a |
بزرگ |
biggest |
بزرگ |
considerably large |
بس بزرگ |
bigger |
بزرگ |
grossed |
بزرگ |
decuman |
بزرگ |
of a large size |
بزرگ |
hugeous |
بزرگ |
large sized |
بزرگ |
king size |
بزرگ |
full bottomed |
بزرگ |
egregious |
بزرگ |
big |
بزرگ |
spankings |
بزرگ |
immane |
بزرگ |
spanking |
بزرگ |
long ton |
تن بزرگ |
gravest |
بزرگ |
gates |
در بزرگ |
gate |
در بزرگ |
swith |
بزرگ |
stour |
بزرگ |
nonus |
بزرگ |
extensive |
بزرگ |
smallest |
بزرگ نه |
eminent |
بزرگ |
smaller |
بزرگ نه |
small |
بزرگ نه |
propylon |
در بزرگ |
graves |
بزرگ |
grave |
بزرگ |
great |
بزرگ |
macro |
بزرگ |
voluminous |
بزرگ |
macrocephalic |
بزرگ سر |
canis majoris |
سگ بزرگ |
doyenne |
زن بزرگ |
doyennes |
زن بزرگ |
canis major |
سگ بزرگ |
magacephalic |
بزرگ سر |