Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
limitation clause
ماده تعیین حدود
Other Matches
delimitation
تعیین حدود
demarcation
تعیین حدود
delimits
تعیین کردن حدود
limitation clause
عبارت تعیین حدود
demarcate
تعیین حدود کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
abound
تعیین حدود کردن
pegs
تعیین حدود کردن
delimiting
تعیین کردن حدود
delimited
تعیین کردن حدود
delimit
تعیین کردن حدود
peg
تعیین حدود کردن
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
gynandromorph
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
neiggourhood
حدود
delimiting
حدود
tethering
حدود
delimited
حدود
about
<adv.>
حدود
delimit
حدود
scope
حدود
precincts
حدود
precinct
حدود
scantling
حدود
tethers
حدود
in the neighbourhood
در حدود
delimits
حدود
ranges
حدود
realms
حدود
realm
حدود
vicinity
حدود
range
حدود
purview
حدود
ranged
حدود
tether
حدود
definition
حدود
definitions
حدود
tethered
حدود
confining
حدود
confine
حدود
ambit
حدود
neighbourhoods
حدود
module
حدود
neighbourhood
حدود
well nigh
در حدود
roughly
<adv.>
حدود
compass
حدود
neighborhoods
حدود
well-nigh
در حدود
about
در حدود
thereabouts
در آن حدود
modules
حدود
limit
حدود
perambulation
حدود
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
ranged
حدود محدوده
ranges
حدود محدوده
limit check
مقابله حدود
limits of confidence
حدود اطمینان
limit of fire
حدود اتش
range
حدود وسعت
delimitation
تحدید حدود
boundaries
حدود یکان
confidence limits
حدود اعتماد
confidence limits
حدود اطمینان
range
حدود محدوده
ranged
حدود وسعت
boundary
حدود چیزی
in the neighborhood of
در حدود
[ریاضی]
class interval
حدود طبقه
gamut
حدود حیطه
class limits
حدود طبقه
graphic limits
حدود گرافیکی
ranges
حدود وسعت
coastal frontier
حدود ساحلی
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
coextensive
هم حدود وثغور
hereabout
دراین حدود
boundaries
حدود چیزی
verge
نزدیکی حدود
boundary
حدود یکان
run
ردپا حدود
with in ear shot
در حدود صدا رس
runs
ردپا حدود
outed
خارج از حدود
peripheries
محیط حدود
within cry
در حدود صد ارس
yawed
تجاوز از حدود
yaw
تجاوز از حدود
thereabout
دران حدود
whereabouts
درچه حدود
confinement
تحدید حدود
reaching
وسعت حدود
reached
وسعت حدود
reach
وسعت حدود
thereabouts
در حدود آن وقت
periphery
محیط حدود
out-
خارج از حدود
vicinity
در حدود در اطراف
probability limits
حدود احتمالی
purview
حدود میدان
reaches
وسعت حدود
purview of an occupation
حدود کاری
frontiers
حدود و ثغور
verges
نزدیکی حدود
out
خارج از حدود
therabout
دران حدود
trimester
در حدود سه ماه
lines
حدود رویه
line
حدود رویه
compass
حدود وثغور حوزه
whereabout
حدود تقریبی مکان
orbited
دور حدود فعالیت
ultra vires
تجاوز از حدود اختیارات
orbits
دور حدود فعالیت
thereabouts
در حدود آن میزان یا تعداد
mark out a ground
تحدید حدود زمین
sphere
مرتبه حدود فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
orbit
دور حدود فعالیت
tolerances
حدود قابل تحمل
format
حدود و مشخصات فرش
inbound
محصور در حدود معینی
delimits
تحدید حدود کردن
delimiting
تحدید حدود کردن
delimited
تحدید حدود کردن
delimit
تحدید حدود کردن
scope
میدان و برد و حدود
tolerance
حدود قابل تحمل
outre
خارج از حدود معمولی
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
corrida
برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
ultra vires
بیش از حدود اختیارات قانونی
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
quart
پیمانهای در حدود بیک لیتر
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
to override one's commission
از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
range of music
حدود یا میدان علم موسیقی
quarts
پیمانهای در حدود بیک لیتر
ultra vires
خارج از حدود اختیارات قانونی
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
boundary disclaimer
نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
neatline
خطوط باریک حدود کناره نقشه
transition layer
منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
iron pyrites
ترکیب شیمیائی است که حدود 5 تا 02 درصداهن دارد
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
buddy line
طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
My earnings come to around 5ooo Tomans per month.
درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
field of view
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
metric ton
مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
offshore
در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
parameter
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com