English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
thalamic ماده خاکستری مغز میانی
Search result with all words
thalamus تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
Other Matches
gray matter ماده خاکستری
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
grizzlies خاکستری یا مایل به خاکستری
grizzly خاکستری یا مایل به خاکستری
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment ماده رنگی ماده ملونه
pigments ماده رنگی ماده ملونه
grizzling خاکستری
ashen خاکستری
ashy خاکستری
ash coloured خاکستری
greyest خاکستری
cinerary خاکستری
drabbest خاکستری
drabber خاکستری
drab خاکستری
pewter خاکستری
gray خاکستری
grizzled خاکستری
cinerarium خاکستری
greyer خاکستری
cindery خاکستری
salt-and-pepper خاکستری
grey خاکستری
grayest خاکستری
grayer خاکستری
grizzle خاکستری
cinderous خاکستری
grizzles خاکستری
grayness خاکستری بودن
mottled pig iron چدن خاکستری
grey cast iron چدن خاکستری
grayness رنگ خاکستری
grey propaganda تبلیغات خاکستری
cinereous خاکستری رنگ
greyly بارنگ خاکستری
grizzly bear خرس خاکستری
livid خاکستری رنگ
grey tin قلع خاکستری
ash gray خاکستری رنگ
median gray خاکستری متوسط
grayly بطور خاکستری
greyness خاکستری بودن
grey unguent روغن خاکستری
gray or mercurial unguent روغن خاکستری
gray cast iron چدن خاکستری
gray bearded رنگ خاکستری
greyish مایل به خاکستری
earth light روشنایی خاکستری
earth shine روشنایی خاکستری
He (his hair) turned grey. مویش خاکستری شد
mercurial unguent روغن خاکستری
neapolitan ointment روغن خاکستری
grayish متمایل به خاکستری
gray scale اندازه خاکستری
greyness رنگ خاکستری
gray ramus شاخه خاکستری
grey iron scrap قراضه اهن خاکستری
grizzling خرس خاکستری امریکا
grizzle خرس خاکستری امریکا
grege اردهای مایل به خاکستری
high test grey iron چدن خاکستری پرارزش
grizzling نالیدن خاکستری کردن
isabel زرد مایل به خاکستری
isabella زرد مایل به خاکستری
dark grey رنگ خاکستری تیره
gray-white رنگ سفید-خاکستری
grey iron foundry ریخته گری خاکستری
griseous خاکستری مایل به ابی
grizzle نالیدن خاکستری کردن
grizzles خرس خاکستری امریکا
grizzles نالیدن خاکستری کردن
hoary سفید مایل به خاکستری
image contrast درجه خاکستری تصویر
ashen دارای رنگ خاکستری
krimmer پوست گوسفند خاکستری
euro کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
Euro- کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
hoar سفید مایل به خاکستری موسفید
iron gray رنگ خاکستری وسیاه اهن
iron grey رنگ خاکستری وسیاه اهن
taupe رنگ خاکستری مایل به قهوهای
slate <adj.> <noun> رنگی میان آبی و خاکستری
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
iron-grey رنگ خاکستری وسیاه اهن
lyart دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
lyard دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
olive gray رنگ سبز مایل بزرد خاکستری
sallow رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز
monochrome در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید
grizzled خاکستری رنگ دارای موهای سفید
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
beryllium فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
gull مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
gulls مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
towhead کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
grisaille نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
beige رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری
median میانی
mesial میانی
mesail میانی
mediate میانی
medium میانی
middle deck پل میانی
mediating میانی
mediates میانی
mesal میانی
center land خط میانی
mediated میانی
midline خط میانی
inmost میانی
mediums میانی
medial میانی
mesne میانی
center back بک میانی
centrical میانی
innermost میانی
centric میانی
grivet نوعی میمون خاکستری مایل به ابی افریقای جنوبی
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
middle میانی وسطی
middle fraction پاره میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
meddle میانی وسطی
midsection قطعه میانی
meddled میانی وسطی
middle fraction جزء میانی
middle part قسمت میانی
neutral conductor سیم میانی
mid- میانی وسطی
mid میانی وسطی
midpoint نقطه میانی
midpoints نقطه میانی
cut splice پیوند میانی
dorsomedial پشتی- میانی
middle layer قشر میانی
drop keel تیغه میانی
intermediate office مرکز میانی
tun dish throught پاتیل میانی
buffer حافظه میانی
interphase فاز میانی
median سکوی میانی
ridge rope سیم میانی
neutral wire سیم میانی
tympanum گوش میانی
lower boom بوم میانی
intermediate fuse فیوز میانی
intermediate frequency tank circuit فرکانس میانی
center circle دایره میانی
center line خط میانی زمین
intermediate frequency فرکانس میانی
intermediate field میدان میانی
intermediate distribution frame مقسم میانی
intermediate contact کنتاکت میانی
intermediate anneal التهاب میانی
intermediate image تصویر میانی
intermediate layer لایه میانی
intermediate link حلقه میانی
lower boom تیرک میانی
intermediate zone ناحیه ی میانی
intermediate transmitter فرستنده میانی
intermediate terminal ترمینال میانی
hogging تنش میانی
intermediate points جهات میانی
intermediate plate صفحه میانی
intermediate phase فاز میانی
intermediate oscillation نوسان میانی
center section بال میانی
center wing بال میانی
intermediate band باند میانی
mesencephalon مغز میانی
interband باند میانی
central reserve سکوی میانی
i.f. فرکانس میانی
intermediate طبقه میانی
central strip نوار میانی
middles میانی وسطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com