Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
radon
ماده رادیو اکتیو
Other Matches
radioactive
رادیو اکتیو
radioisotope
رادیو اکتیو
radiostrontium
استرونتیوم رادیو اکتیو استرونیتوم 09
radiobiology
مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
radio wave
امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
active
اکتیو
radio telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
a radio
رادیو
radio
رادیو
wirelesses
رادیو
wireless
رادیو
aligning tool
رادیو
radioed
رادیو
radios
رادیو
receiving set
رادیو
radioing
رادیو
neutralizing tool
رادیو
broadcasting
رادیو
radiotrician
تکنیسین رادیو
radiotelegraph
رادیو تلگراف
radioisotope
رادیو ایزوتوپ
radioactivity
رادیو اکتیویته
radiometer
رادیو متر
banana pin
دو شاخه رادیو
battery receiver
رادیو باتری
broadcasting station
ایستگاه رادیو
air cell a battery
باتری رادیو
radio tube
لامپ رادیو
radio star
اختر رادیو
radio frequency choke
چوک رادیو
receptacle
ژاک رادیو
receptacles
ژاک رادیو
skiagraphy
رادیو گرافی
radio relay
رادیو رله
schematic diagram
نقشه رادیو
radio button
دکمه رادیو
radio engineering
تکنیک رادیو
radio engineering
مهندسی رادیو
radio set
دستگاه رادیو
radiography
عکسبرداری رادیو
radio telescope
رادیو تلسکوپ
radio telescopes
رادیو تلسکوپ
tune in
<idiom>
پخش از رادیو وتلوزیون
radiocast
توسط رادیو گستردن
radioluminescence
رادیو لومینه سانس
blooper
صدای نامطبوع رادیو
on the air
<idiom>
بخشاز رادیو وتلوزیون
buzzed
هوم کردن رادیو
buzzes
هوم کردن رادیو
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
radiotelephony
مکالمه رادیو تلفنی
l antenna
انتن معمولی رادیو
aerial
آنتن هوایی رادیو
buzzing
هوم کردن رادیو
aerials
انتن هوایی رادیو
buzz
هوم کردن رادیو
radio prospecting
کشف معادن با رادیو
universal receiver
رادیو برق و باتری
wave band
دسته امواج رادیو
radials
محوری مربوط به رادیو
radial
محوری مربوط به رادیو
low tension battery
باتری فشار ضعیف رادیو
banana jack
مادگی در رادیو برای دوشاخه
airborne radio relay
سیستم رادیو رله هوابرد
tuned radio frequency receiver
رادیو با بسامد میزان شده
radiophotograph
انتقال عکس بوسیله رادیو
radiosonde
دستگاه رادیو سوند هواسنجی
gynandromorph
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
decays
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
radiobroadcast
پخش و سخن پراکنی بوسیله رادیو
decay
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
transmission
وسایل ارسال داده مثل رادیو , نور ,..
transmissions
وسایل ارسال داده مثل رادیو , نور ,..
radiotherapy
رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
communication
رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
relay
دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relayed
دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
relays
دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
tuner
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
tuners
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
sound effects
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
facsimile
روش ارسال و دریافت تصاویر به صورت دیجیتال روی خط تلفن یا رادیو
facsimiles
روش ارسال و دریافت تصاویر به صورت دیجیتال روی خط تلفن یا رادیو
faxes
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
spacing impulse
نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است
faxing
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
fax
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxed
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
wide area network
شبکهای که ترمینالهای مختلف آن دور هستند و از طریق رادیو , ماهواره و کابل بهم وصل اند
sportscasts
برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscaster
برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscast
برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscasters
برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
radiogram
پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
radiograms
پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
bitch
سگ ماده
bitches
سگ ماده
bitching
سگ ماده
bitched
سگ ماده
article
ماده
mattered
ماده
articles
ماده
material
ماده
items
ماده
item
ماده
matter
ماده
mattering
ماده
agent
ماده
substances
ماده
stuffless
بی ماده
agents
ماده
nany
بز ماده
nanny goats
بز ماده
matters
ماده
antimatter
ضد ماده
substance
ماده
anti matter
ضد ماده
monoclinous
نر و ماده
provision
ماده
catch for door bolt
ماده
female
ماده
nanny goat
بز ماده
abscess
ماده
stuffed
ماده
foamed meterid
ماده کف
metals
ماده
stuff
ماده
metal
ماده
abscesses
ماده
clauses
ماده
stuffs
ماده
clause
ماده
materials
ماده
stipulation
ماده
abrasives
ماده سایا
abrasive
ماده ساینده
abrasive
ماده سایا
nutrients
ماده مغذی
fillers
ماده پر کننده
hyades
اشتران ماده
hen bird
پرنده ماده
fillers
ماده پرکننده
filler
ماده پر کننده
fluoresent matter
ماده فلوئورسان
hen bird
مرغ ماده
grimalkin
گربه ماده
fluxing agent
ماده گدازاور
hen parrot
طوطی ماده
gray matter
ماده خاکستری
filler
ماده پرکننده
food dtufe stuff
ماده غذایی
nutrient
ماده مغذی
fly dope
ماده ضد مگس
female plug
دو شاخه ماده
gynophore
ماده بر برچه بر
guinea hen
بوقلمون ماده
ferroelectric material
ماده فروالکتریک
gynandrous
نر و ماده دو جنسی
isotrope
ماده همسانگرد
abrasives
ماده ساینده
substance
ماده اصلی
abhesive
ماده ضد چسبندگی
cow calf
گوساله ماده
corrodent
ماده اکاله
allelopathic substance
ماده دورساز
mattery
ماده مانند
malkin
ماده دیو
malkin
ماده شیطان
anticorrosive paint
ماده ضد زنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com