Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
consumable
ماده مصرفی
Search result with all words
bar stock
ماده اولیه مصرفی
Other Matches
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
expendable property
کالای مصرفی اماد مصرفی
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
input
مصرفی
needlessness
بی مصرفی
inputted
مصرفی
disutility
بی مصرفی
disposability
مصرفی
consumable stock
موجودی مصرفی
consumer industries
صنایع مصرفی
consumer capital
سرمایه مصرفی
consumables
کالاهای مصرفی
consumer goods
اشیاء مصرفی
consumer goods
کالاهای مصرفی
consumer goods
کالای مصرفی
coloring agent
رنگ مصرفی
autoconsumption
خود مصرفی
consumer's goods
کالای مصرفی
consumption credit
اعتبار مصرفی
consumption goods
کالاهای مصرفی
consumption lending
وام مصرفی
affluent society
جامعه مصرفی
Consumer ( consrmers ) goods .
کالاهای مصرفی
commodities
کالای مصرفی
commodity
کالای مصرفی
nonexpendable
غیر مصرفی
expendable supplies
کالاهای مصرفی
consumption expenditures
هزینههای مصرفی
expendable items
اقلام مصرفی
consumption diseconomies
زیانهای مصرفی
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
exposure dose
مقدار دوز مصرفی
commodity market
بازار کالای مصرفی
expendable items
اقلام مصرفی شدنی
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
consumption economies
صرفه جوئیهای مصرفی
consumer durables
کالاهای مصرفی پر دوام
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
durable consumption goods
کالاهای مصرفی بادوام
commodity command
یکان امادکالاهای مصرفی
nondurable consumer goods
کالاهای مصرفی بی دوام
consumer durable goods
کالاهای مصرفی بادوام
consumer nondurables
کالاهای مصرفی بی دوام
name
کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
names
کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
index of consumer prices
شاخص قیمت کالاهای مصرفی
consumer price index
شاخص قیمت کالاهای مصرفی
make up feed
اب مصرفی دیگ بخار ناو
consumer credit
اعتباربرای خرید کالاهای مصرفی
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
consumable
اقلام مصرف شدنی کالاهای مصرفی
gynandromorph
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
conspicuious consumption
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
transubstantiation
اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
engels law
ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
auto
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
autos
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
stuffs
ماده
substances
ماده
stuffless
بی ماده
clauses
ماده
monoclinous
نر و ماده
provision
ماده
stuff
ماده
stuffed
ماده
abscess
ماده
abscesses
ماده
nany
بز ماده
nanny goats
بز ماده
nanny goat
بز ماده
antimatter
ضد ماده
stipulation
ماده
clause
ماده
mattering
ماده
mattered
ماده
matter
ماده
articles
ماده
agent
ماده
agents
ماده
substance
ماده
bitch
سگ ماده
bitched
سگ ماده
bitches
سگ ماده
bitching
سگ ماده
matters
ماده
article
ماده
metals
ماده
female
ماده
metal
ماده
foamed meterid
ماده کف
anti matter
ضد ماده
item
ماده
catch for door bolt
ماده
materials
ماده
items
ماده
material
ماده
nutrient
ماده مغذی
mattery
ماده مانند
fluxing agent
ماده گدازاور
fillers
ماده پرکننده
fillers
ماده پر کننده
filler
ماده پرکننده
filler
ماده پر کننده
leopardess
ماده پلنگ
lignin
ماده چوب
lyddite
ماده لیدیت
malkin
ماده دیو
malkin
ماده شیطان
nutrients
ماده مغذی
fluoresent matter
ماده فلوئورسان
coloring agent
ماده رنگ
female connector
اتصال ماده
female connector
بسط ماده
stuff
ماده اولیه
fecula
ماده نشاستهای
deglutinate
ماده لزج
developer agent
ماده فهور
explosive d.
ماده منفجره دی
mineral material
ماده کانی
disinfector
ماده ضدعفونی
dye stuff
ماده رنگی
dyestuff
ماده رنگی
mineral material
ماده معدنی
emitted material
ماده گسیلیده
molded plastics
ماده پرسی
exereta substance
ماده پس داده
cow calf
گوساله ماده
stuffed
ماده اولیه
coloring matter
ماده رنگ
jelly
ماده لزج
jellies
ماده لزج
coloring substance
ماده رنگ
ferroelectric material
ماده فروالکتریک
mineral
ماده معدنی
additives
ماده افزودنی
female plug
دو شاخه ماده
additive
ماده افزودنی
conservation of matter
بقای ماده
continuation clause
ماده تداوم
stuffs
ماده اولیه
female f.
قوش ماده
corrodent
ماده اکاله
pigments
ماده رنگی
isomorph
ماده یک شکل
inoculant
ماده تلقیحی
vixen
روباه ماده
vixens
روباه ماده
abhesive
ماده ضد چسبندگی
abiotic substance
ماده بیجان
immaterialist
منکر ماده
hyades
اشتران ماده
antimatter
پاد ماده
acceptor
ماده پذیرا
high explosive
ماده منفجره
antiset
ماده ضد ته نشین
active material
ماده موثر
addition agent
ماده افزودنی
doe
گوزن ماده
doe
خرگوش ماده
precursor
پیش ماده
isotrope
ماده همسانگرد
isotropic material
ماده همسانگرد
insulating material
ماده عایق
keratin
ماده شاخی
keratine
ماده شاخی
roe
گوزن ماده
constituent
ماده متشکله
dopes
ماده مخدر
constituents
ماده متشکله
dope
ماده مخدر
insulant
ماده عایق
inspection clause
ماده نظارت
precursors
پیش ماده
heparin
ماده چندقندی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com