Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
misbrand
مارک یا علامت دروغی گذاردن
Other Matches
brand leader
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
denote
تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted
تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes
تفکیک کردن علامت گذاردن
obelize
با این علامت "-" نشان گذاردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
marque
مارک
brand
مارک
stripes
مارک
stripe
مارک
mark
مارک
scored
مارک
branding
مارک
brands
مارک
daymark
دی مارک
score
مارک
scores
مارک
marks
مارک
brand leader
مارک معروف
trademarks
مارک تجاری
trademark
مارک تجاری
ideograph
مارک تجارتی
plimsol mark
مارک بارگیری
untruly
دروغی
phony
دروغی
false
دروغی
lyingly
دروغی
mendaciously
دروغی
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
bravado
دلیر دروغی
shams
دروغی ریاکاری
irreligion
دین دروغی
spuriously
بطور دروغی
sham
دروغی ریاکاری
sciomachy
جنگ دروغی
he f.stated that
دروغی گفت که
pseudo prophet
پیغمبر دروغی
dummy message
پیام دروغی
sciamachy
جنگ دروغی
factitious
غیرطبیعی دروغی
crocodile tears
اشک دروغی
quacked
دروغی ساختگی
quacking
دروغی ساختگی
quack
دروغی ساختگی
quacks
دروغی ساختگی
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
collogue
موافقت دروغی کردن
invention of a false story
جعل داستان دروغی
pretending
دروغی اقامه کردن
pretend
دروغی اقامه کردن
pretends
دروغی اقامه کردن
sham marriage
عروسی ساختگی یا دروغی
sham fight
جنگ مشقی یا دروغی
feints
نمایش دروغی تظاهر
feint
نمایش دروغی تظاهر
feinted
نمایش دروغی تظاهر
feinting
نمایش دروغی تظاهر
idol
خدای دروغی مجسمه
dummy
دروغی تقلبی موضع فریبنده
idol
وابسته به خدایان دروغی وبت ها
dummies
دروغی تقلبی موضع فریبنده
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
dogsleep
خواب زودبر خواب دروغی
antichrst
مسیح دروغی مسیح کاذب
table
تو گذاردن
tabled
تو گذاردن
tabling
تو گذاردن
set
گذاردن
sets
گذاردن
setting up
گذاردن
lay
گذاردن
lays
گذاردن
tables
تو گذاردن
impone
گذاردن
instate
گذاردن
reposal
گذاردن
skewing
کج گذاردن
skews
کج گذاردن
to lay it on thick
گذاردن
investing
گذاردن
to leave out
جا گذاردن
invested
گذاردن
invest
گذاردن
skew
کج گذاردن
to lay it on with a trowel
گذاردن
invests
گذاردن
repose
گذاردن
innovated
بدعت گذاردن
innovate
بدعت گذاردن
innovating
بدعت گذاردن
impressing
نشان گذاردن
reverence
احترام گذاردن
bestow
امانت گذاردن
demarcate
نشان گذاردن
demarcated
نشان گذاردن
innovates
بدعت گذاردن
demarcates
نشان گذاردن
demarcating
نشان گذاردن
procrastinate
معوق گذاردن
procrastinated
معوق گذاردن
encapsulating
درکپسول گذاردن
schedule
دربرنامه گذاردن
scheduled
دربرنامه گذاردن
interposes
پا به میان گذاردن
interposing
پا به میان گذاردن
interposed
پا به میان گذاردن
interpose
پا به میان گذاردن
impress
نشان گذاردن
impressed
باقی گذاردن
impressed
نشان گذاردن
impresses
باقی گذاردن
bestowed
امانت گذاردن
impresses
نشان گذاردن
impress
باقی گذاردن
impressing
باقی گذاردن
schedules
دربرنامه گذاردن
bestowing
امانت گذاردن
encapsulates
درکپسول گذاردن
procrastinates
معوق گذاردن
consign
امانت گذاردن
consigned
امانت گذاردن
consigning
امانت گذاردن
consigns
امانت گذاردن
skews
اریب گذاردن
shelve
در قفسه گذاردن
skewing
اریب گذاردن
skew
اریب گذاردن
collocate
پهلوی هم گذاردن
assessing
خراج گذاردن بر
assesses
خراج گذاردن بر
assess
خراج گذاردن بر
put-up
در فرف گذاردن
put up
در فرف گذاردن
shelved
در قفسه گذاردن
endorse
صحه گذاردن
endorsed
صحه گذاردن
procrastinating
معوق گذاردن
sash
پنجره گذاردن
encapsulate
درکپسول گذاردن
sashes
پنجره گذاردن
exposing
روباز گذاردن
exposing
بی حفاظ گذاردن
collocated
پهلوی هم گذاردن
exposes
روباز گذاردن
exposes
بی حفاظ گذاردن
expose
روباز گذاردن
expose
بی حفاظ گذاردن
collocates
پهلوی هم گذاردن
collocating
پهلوی هم گذاردن
endorsing
صحه گذاردن
endorses
صحه گذاردن
silo
در سیلو گذاردن
bestows
امانت گذاردن
stroked
سرکش گذاردن
to leave behind
درپس گذاردن
to leave unsaid
نا گفته گذاردن
to step in
پامیان گذاردن
to strike in
پامیان گذاردن
underdo
از کار کم گذاردن
award
امانت گذاردن
work on/upon
<idiom>
تفثیر گذاردن
to leave behind
باقی گذاردن
to d. up
خوراک گذاردن
stroke
سرکش گذاردن
novelize
بدعت گذاردن
placing at disposal
در دسترس گذاردن
pt down
کنار گذاردن
put away
کنار گذاردن
pyx
درجعبه گذاردن
reposit
ودیعه گذاردن
leave
باقی گذاردن
leaving
باقی گذاردن
awards
امانت گذاردن
awarding
امانت گذاردن
adopt
نام گذاردن
to join in
پامیان گذاردن
awarded
امانت گذاردن
thwarted
بی نتیجه گذاردن
embowel
در روده گذاردن
tabling
معوق گذاردن
tables
معوق گذاردن
demark
نشان گذاردن
suspend
معوق گذاردن
suspending
معوق گذاردن
contradistinguish
فرق گذاردن
suspends
معوق گذاردن
pouch
درجیب گذاردن
pouches
درجیب گذاردن
bulid
بنیان گذاردن
assessed
خراج گذاردن بر
imprint
گذاردن زدن
imprinted
گذاردن زدن
imprints
گذاردن زدن
thwart
بی نتیجه گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com