English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (36 milliseconds)
English Persian
spooling ماسوره کردن
Search result with all words
rearming تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
antihandling fuze ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
armstrong سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
Other Matches
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
combination device ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
fuze setting بستن زمان به ماسوره تنظیم ماسوره
proximity fuze ماسوره خودکار ماسوره زمان متغیر
variable time ماسوره زمان متغیر ماسوره زم
interruptor ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره
antidisturbance fuze ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به دستکاری
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
corrector وسیله تصحیح کننده ماسوره وسیله تصحیح ماسوره
base fuze ماسوره ته
reeling ماسوره
reeled ماسوره
reels ماسوره
fuse ماسوره
fused ماسوره
fuze ماسوره
lunt ماسوره
cannula ماسوره
reel ماسوره
firing device ماسوره
bobbins ماسوره
cop ماسوره نخ
bobbin ماسوره
spool ماسوره
spools ماسوره
fuze setting زمان ماسوره
time fuse ماسوره زمانی
fuse key کلید ماسوره
fuze delay ماسوره تاخیری
driving sleeve مهره ماسوره
delayed action با ماسوره تاخیری
camouflet حفره ماسوره
pressure device ماسوره فشاری
base fuze ماسوره ته گلوله
cavity مقر ماسوره
cavities مقر ماسوره
proximity fuze ماسوره مجاورتی
fuzing بستن ماسوره
hasp ماکو ماسوره
hasps ماکو ماسوره
delay fuze ماسوره تاخیری
safety fuze ماسوره تامینی
base fuze ماسوره ته پران
blasting fuze ماسوره انفجاری
nut and union مهره ماسوره
point detonating fuze ماسوره انی
conduit coupling مهره ماسوره
firing device ماسوره مین
proximity ماسوره مجاورتی
defusing ماسوره کشیدن
fuse setter ماسوره بند
defuse ماسوره کشیدن
sleeves مهره ماسوره
defused ماسوره کشیدن
non delay ماسوره بی تاخیر
sleeve مهره ماسوره
union مهره ماسوره
unions مهره ماسوره
mechanical time fuze ماسوره زمانی
fuze range بردمربوط به ماسوره
defuses ماسوره کشیدن
hank ماسوره کلافه
percussion fuze ماسوره ضربتی
hanks ماسوره کلافه
fuze action عمل ماسوره
self destroying ماسوره خود ترکان
igniting fuze ماسوره مشتعل کننده
firing pressure device ماسوره فشاری مین
firing pull device ماسوره کششی مین
quick action عمل انی ماسوره
blasting fuze ماسوره منفجر کننده
super quick ماسوره فوق انی
adapters تطبیق دهنده ماسوره
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
connection fuse ماسوره اتصال دهنده
flash fuze ماسوره الکتریکی یا جرقهای
pull device ماسوره کشش مین
activated mine مین با ماسوره فرعی
fuze cavity حفره نصب ماسوره
fuze cavity سوراخ جای ماسوره
graze sensitive ماسوره مخصوص تیر کمانه
graze sensitive ماسوره مخصوص ترکش کمانهای
instantaneous دفعتا ماسوره فوق انی
fuze range برد عمل کرد ماسوره
variable time fuse ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
fuzewell liner بوش نگهدارنده خرج بوستر ماسوره
supersensitive ماسوره یا مین فوق العاده حساس
mechanical time fuze ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
cavity گودال محل نصب ماسوره در روی گلوله
bead-and-reel [دانه تسبیح گرد شبیه قرقره یا ماسوره]
boresafe fuze ماسوره دارای ضامن حرکت در داخل لوله
hydrostatic مربوط به فشار عمق اب ماسوره زیر ابی
cavities گودال محل نصب ماسوره در روی گلوله
shuttered fuze ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
mine casemate بدنه ماسوره و چاشنی مین بدنه کلاهک مین
concussion ضربتی ماسوره ضربتی
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com