Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English
Persian
lorries
ماشین باری
lorry
ماشین باری
road transport vehicle
ماشین باری
Search result with all words
wanigan
سقف تراکتور یا ماشین باری
wannigan
سقف تراکتور یا ماشین باری
truckload
به گنجایش یک ماشین باری
truckloads
به گنجایش یک ماشین باری
Other Matches
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
infecundity
بی باری
sterility
بی باری
utility
باری
infertility
بی باری
idling
بی باری
unload
بی باری
empty load
بی باری
barye
باری
freighters
باری
freighter
باری
idle runing
بی باری
unloads
بی باری
unloaded
بی باری
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
freight train
قطار باری
freight trains
قطار باری
van
واگن باری
vans
واگن باری
idle current
جریان بی باری
cargo boat
کشتی باری
cargo liner
کشتی باری
cargo ship
کشتی باری
freight car
واگن باری
freight cars
واگن باری
dead weight tonnage
گنجایش باری
lighters
قایق باری
fright car
واگن باری
fourgon
واگون باری
idle period
پریود بی باری
railroad carriage
واگن باری
praam
باری یاتوپدار
raft
قایق باری
rafts
قایق باری
no load speed
سرعت بی باری
scow
یدک کش باری
lighter
قایق باری
no load current
جریان بی باری
motortruck
کامیون باری
no load condition
حالت بی باری
no load switching
سوئیچینگ بی باری
no load voltage
ولتاژ بی باری
idle frequency
فرکانس بی باری
neutral position
وضعیت بی باری
idle time
زمان بی باری
idling cycle
سیکل بی باری
lighterage
قایق باری
promiscuity
بی بند و باری جنسی
vans
واگن باری سرپوشیده
no load torque
گشتاور پیچشی بی باری
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
floating cargo
باری که دردریا است
autoloading
باری نیم خودکار
lighters
کشتی باری کوچک
lighter
کشتی باری کوچک
overload principle
اصل اضافه باری
van
واگن باری سرپوشیده
idling current connection
اتصال جریان بی باری
idle current connection
اتصال جریان بی باری
lift helicopter
هلی کوپتر باری
ideal no load voltage
ولتاژ بی باری ایده ال
lorries
اتومبیل باری گاری
ideal no load d.c. voltage
ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
lorry
اتومبیل باری گاری
cargo master
نوعی هواپیمای باری
perfunctory
باری بهر جهت
boxcar
یکنوع واگن باری
sexual promiscuity
بی بند و باری جنسی
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
nosing
باری که چرخهای لوکوموتیومتحمل می شوند
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
floating cargo
باری که باکشتی حمل میشود
the supreme
خداوند متعال باری تعالی
freighter
کرایه کننده کشتی باری
galliot
کرجی باری یا ماهی گیری
freighters
کرایه کننده کشتی باری
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
carrack
کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
lighters
با قایق باری کالا حمل کردن
carack
کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
galiot
کرجی باری یاماهی گیری هلندی
lighter
با قایق باری کالا حمل کردن
entrucking table
جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
plateform car
واگن باری بدون دیوار راه اهن
milner bary gambit
گامبی میلنر- باری در دفاع فرانسوی شطرنج
globe master
نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
heian sandan
اجرای هم زمان دو تکنیک اوچی اوکه و گدان باری
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
compartment marking
تقسیمات علامت گذاری شده داخل هواپیمای باری یاترابری
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
limit load
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
portable
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
maid of honour
ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
neutral position
وضعیت خنثی یا خلاص حالت خلاص یا بی باری
maid of honor
ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
maids of honor
ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
gin
ماشین
machine
ماشین
plants
ماشین
motors
ماشین
plant
ماشین
mill
ماشین
gins
ماشین
pressman
ماشین چی
machanist
ماشین چی
automatons
ماشین
wheels
رل ماشین
wheeling
رل ماشین
wheel
رل ماشین
motor
ماشین
apparatus
ماشین
automaton
ماشین
mills
ماشین
pressmen
ماشین چی
motor-
ماشین
motored
ماشین
machines
ماشین
runner
ماشین چی
engine
ماشین
freeze-up
ماشین
mechanisms
ماشین
mechanism
ماشین
machined
ماشین
runners
ماشین چی
print
ماشین کردن
object machine
ماشین مقصود
machine learning
فراگیری ماشین
machine oil
روغن ماشین
printed
ماشین کردن
machine operator
کارگردان ماشین
prints
ماشین کردن
machine operating
عملکرد ماشین
machine language
زبان ماشین
adder
ماشین جمع
open machine
ماشین باز
machine independent
مستقل از ماشین
calculating machine
ماشین محاسباتی
calculating machine
ماشین حساب
ambulance car
ماشین تصادفات
analytical engine
ماشین تحلیلی
bumper guard
سپر ماشین
machine instruction
دستورالعمل ماشین
treadles
رکاب ماشین
typewriter
ماشین تحریر
machine interupption
وقفه ماشین
adders
ماشین جمع
machine fault
نقص ماشین
machine operator
اپراتور ماشین
machine word
کلمه ماشین
machinelike
ماشین وار
machinist's mate
ماشین کار
machinist's mate
ماشین ساز
comptometer
ماشین حساب
metal cutting tool
ماشین ابزار
blower engine
ماشین دمنده
holtz machine
ماشین هولتس
mimeograph
ماشین تکثیر
treadle
رکاب ماشین
millwright
ماشین ساز
milling machine
ماشین فرز
machine time
وقت ماشین
arithmometer
ماشین حساب
machine run
اجرای ماشین
automatic stub lathe
ماشین تراش
bare machine
ماشین لخت
beading machine
ماشین روکوب
machine operator
متصدی ماشین
belt pully
فلکه ماشین
auto
ماشین سواری
autos
ماشین سواری
machine oriented
ماشین گرا
buffer
ماشین لرزنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com