English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
Other Matches
burse مغازه یابازار خرید وفروش
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
furriery خرید وفروش خز خزدوزی
credit خرید وفروش اعتباری
credits خرید وفروش اعتباری
home trade خرید وفروش داخلی
credited خرید وفروش اعتباری
crediting خرید وفروش اعتباری
simoniac خرید وفروش کننده مناصب ومشاغل مذهبی
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
sales register صندوق پول یا ماشین دخل مغازه
day fighter هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
Laundry / Dry cleaners مغازه لباسشویی و مغازه خشکشویی
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
shoplifting دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order خرید سفارش خرید
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
shopped مغازه
shops مغازه
shop مغازه
shopper مغازه رو
shoppers مغازه رو
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
store مغازه بزرگ
salesclerk فروشنده مغازه
store مغازه دکان
tuck shop مغازه قنادی
shop lifting دزدی از مغازه ها
shopwalker راهنمای مغازه
floor walker راهنمای مغازه
shopkeeper مغازه دار
storing مغازه بزرگ
to shut up a shop مغازه ای را بستن
shopkeepers مغازه دار
shoplifters دزد مغازه
shoplifter دزد مغازه
tuck shop مغازه حلویات
storing مغازه دکان
d. store مغازه بزرگ
day-to-day <adj.> روزانه
day by day روزانه
on a daily basis <adv.> روزانه
quotidian روزانه
daily <adj.> <adv.> روزانه
diurnally روزانه
dailies روزانه
per day روزانه
perdiem روزانه
every single day <adv.> روزانه
everyday <adj.> روزانه
by d. روزانه
workaday روزانه
every day <adv.> روزانه
diurnal روزانه
day in, day out <adv.> روزانه
each day <adv.> روزانه
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
stock in trade موجودی کالای مغازه
bookshop مغازه کتاب فروشی
soda fountains مغازه لیموناد فروشی
soda fountain مغازه لیموناد فروشی
wineshop مغازه شراب فروشی
mercery مغازه پارچه فروشی
shop assistant دستیار مغازه دار
show case قفسه جلو مغازه
delicatessens مغازه اغذیه فروشی
rotisserie مغازه خوراک پزی
delicatessen مغازه اغذیه فروشی
bookshops مغازه کتاب فروشی
haberdashery مغازه ملبوس مردانه
purchase journal دفترخرید روزانه
way of life فعالیتهای روزانه
daily round گردش روزانه
journal دفتروقایع روزانه
journal گزارش روزانه
daily round کارهای روزانه
duily bread نان روزانه
daily wage مزد روزانه
diurnal load بار روزانه
daily storage مخزن روزانه
day hospital بیمارستان روزانه
daily pay دستمزد روزانه
dailgy food allowance جیره روزانه
diurnal tide کشند روزانه
every day <adv.> بطور روزانه
day school مدرسهی روزانه
mean daily متوسط روزانه
workout ورزش روزانه
each day <adv.> بطور روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
day schools مدرسهی روزانه
order of the day برنامه روزانه
victualling allowance جیره روزانه
habitude عادت روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
day in, day out <adv.> بطور روزانه
morning orders برنامه روزانه
morning orders دستورات روزانه
workouts ورزش روزانه
journals گزارش روزانه
journals دفتروقایع روزانه
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
shops مغازه گردی کردن دکه
five and ten مغازه اجناس ارزان قیمت
shopped مغازه گردی کردن دکه
shoplifting بلند کردن جنس از مغازه
shop مغازه گردی کردن دکه
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
cantina مغازه خواربار یامشروب فروشی
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
rationed مقدار جیره روزانه
rations مقدار جیره روزانه
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
day of supply روز امادتدارکات روزانه
ration مقدار جیره روزانه
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
daily bread نان یارزق روزانه
utilization کاربرد روزانه استفاده
working day ساعت کار روزانه
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
breviary کتاب نمازوادعیه روزانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
journal book دفتر گزارش روزانه
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
plan of the day برنامه روزانه ناو
daily routine عادت جاری روزانه
diaries دفتر خاطرات روزانه
diaries دفتر یادداشت روزانه
diary دفتر خاطرات روزانه
diary دفتر یادداشت روزانه
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
extern کمک پزشک روزانه
log books دفتر رخدادهای روزانه
log book دفتر رخدادهای روزانه
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
The goods in this shop could not be flogged. اجناس این مغازه باد کرده
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
diarists نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
log شرح روزانه جدول لگاریتم
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
muster book دفتر ثبت وقایع روزانه
diarist نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
daybook دفتر ثبت وقایع روزانه
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
pos محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock. اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
diaries دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
diary دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
ephermeris جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
middlemen کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
middleman کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
demonstration قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstrations قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demo قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
daymark علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
barker پوست درخت کن کسیکه دم مغازه میایستد وبرای جنسی تبلیغ میکند
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com