Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
totalisator
ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
totalizator
ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
totalizer
ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
Other Matches
pari mutuel
شرط بندی در اسب دوانی
sweep stakes
شرط بندی اسب دوانی
sweepstake
شرط بندی در اسب دوانی
sweepstakes
شرط بندی در اسب دوانی
sweep stake
شرط بندی اسب دوانی
poolroom
اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی
ringman
کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
plater
صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
staplers
ماشین عدل بندی
lighting
چراغ بندی ماشین
stapler
ماشین عدل بندی
harvester
ماشین درو و باقه بندی
harvesters
ماشین درو و باقه بندی
horsey
وابسته به اسب دوانی معتاد به اسب دوانی
crate
صندوقی که جهت بسته بندی ماشین الات بکاربرده میشود ومعمولا مسبک است
crates
صندوقی که جهت بسته بندی ماشین الات بکاربرده میشود ومعمولا مسبک است
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
horse racing
اسب دوانی
race
اسب دوانی
races
اسب دوانی
raced
اسب دوانی
jockeys
سوارکاراسب دوانی شدن
jockey
سوارکاراسب دوانی شدن
horse race
مسابقه اسب دوانی
race card
برنامه اسب دوانی
jockeying
اسب دوانی فریب
to ride a race
در اسب دوانی شرکت کردن
dashes
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dashed
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
hurdle race
اسب دوانی با پرش از موانع
dash
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
the hurdles
اسپ دوانی با پرش از موانع
hurdle
اسب دوانی با پرش از ارتفاع
hurdles
اسب دوانی با پرش از ارتفاع
hippodrome
میدان اسب دوانی سیرک
hippodrome
[میدان اسب دوانی یونانی]
jockeys
نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
jockey
نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
derbies
نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
steeplechases
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
derby
نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
steeplechase
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
paddocks
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
paddock
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
grandstand
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
grandstands
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
hand
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
handing
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
classifications
طبقه بندی رده بندی
lineaments
طرح بندی صورت بندی
lineament
طرح بندی صورت بندی
classification
طبقه بندی رده بندی
wording
جمله بندی کلمه بندی
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
horsy
معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparent
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparently
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
mechanisms
ماشین
motors
ماشین
mechanism
ماشین
plant
ماشین
motor-
ماشین
motor
ماشین
runners
ماشین چی
mills
ماشین
gins
ماشین
engine
ماشین
gin
ماشین
freeze-up
ماشین
pressmen
ماشین چی
wheels
رل ماشین
wheeling
رل ماشین
wheel
رل ماشین
apparatus
ماشین
mill
ماشین
machanist
ماشین چی
motored
ماشین
automatons
ماشین
machined
ماشین
automaton
ماشین
pressman
ماشین چی
machines
ماشین
machine
ماشین
plants
ماشین
runner
ماشین چی
lisp machine
ماشین لیسپ
cropper
ماشین موزنی
machine designer
طراح ماشین
road transport vehicle
ماشین باری
machine based
مبتنی بر ماشین
ditcher
ماشین نهر کن
machine builder
ماشین ساز
tank
ماشین سوخت
trench excavator
ماشین حفاری
machine cycle
چرخه ماشین
tank
باک ماشین
printer machine
ماشین چاپ
machine address
آدرس ماشین
machine building
ماشین سازی
learning machine
ماشین فراگیر
machine address
نشانی ماشین
machine dependent
وابسته به ماشین
machine dependent
وابسته ماشین
machine made
ساخت ماشین
reapers
ماشین درو
machinary
ماشین الات
station wagon
ماشین کبریتی
machine capacity
فرفیت ماشین
reaper
ماشین درو
machine check
برسی ماشین
prints
ماشین کردن
printed
ماشین کردن
turing machine
ماشین تورینگ
station wagons
ماشین کبریتی
reeling machine
ماشین نخ پیچی
print
ماشین کردن
automaton
ماشین خودکار
steamers
ماشین بخار
bumper
سپر ماشین
bumpers
سپر ماشین
machinist's mate
ماشین کار
machinist's mate
ماشین ساز
two phase machine
ماشین دو فازه
metal cutting tool
ماشین ابزار
cl
مخفف یک ماشین پر
milling machine
ماشین تراش
steamer
ماشین بخار
two way machine
ماشین دو راهه
machinelike
ماشین وار
automatons
ماشین خودکار
turning machine
ماشین تراش
machine run
رانش ماشین
machine run
اجرای ماشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com