English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
dumper ماشین حمل زباله کامیون تخلیه کن
Other Matches
dump truck کامیون زباله بر شهرداری
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
carryall truck کامیون حمل بار و بسته کامیون اتلیه حمل بار
rubbish زباله
dump زباله
garbage زباله
wastes زباله
waste زباله
ordure زباله
garbage collectors زباله روب
ashcans سطل زباله
waste اشغال زباله
dump bucket سطل زباله
wastes اشغال زباله
garbage collector زباله روب
garbage collection زباله روبی
sullage زباله گنداب
mixen زباله دان
incinerators زباله سوز
incinerator زباله سوز
ashcan سطل زباله
mixen مزبله توده زباله
dump box فرف مخصوص زباله
dump box زباله دان اشغالدان
orderly bin صندوق زباله در خیابان
compile جمع کردن زباله
compiled جمع کردن زباله
compiles جمع کردن زباله
wastebasket سبد زباله وخاکروبه
compiling جمع کردن زباله
wastebaskets سبد زباله وخاکروبه
slop chute لوله دفع زباله ناو
landfill محل خاک کردن زباله
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
landfills محل خاک کردن زباله
landfills دفن زباله و آشغال در زیر خاک
landfill دفن زباله و آشغال در زیر خاک
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
lorry کامیون
truckloads یک کامیون پر
truck کامیون
trucked کامیون
truckload یک کامیون پر
lorries کامیون
camion کامیون
road transport vehicle کامیون
cl کامیون کامیون
cl کامیون پر
trucking کامیون
vehicular کامیون
truck vehicle کامیون
trucks کامیون
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
teamster کامیون ران
motortruck کامیون باری
truckage بارکشی با کامیون
truck trailer ترایلر کامیون
truckman راننده کامیون
trucks کامیون بارکش
wrecker کامیون اخراجات
small truck کامیون کوچک
carload یک بار کامیون
dump truck کامیون کمپرسی
van کامیون سر بسته
wreckers کامیون اخراجات
vans کامیون سر بسته
high speed truck کامیون پردور
truckers راننده کامیون
trucker راننده کامیون
truck کامیون بارکش
trucking کامیون بارکش
trucked کامیون بارکش
truck loading سربار کامیون
truckloads به اندازهی یک کامیون
truckload به اندازهی یک کامیون
fot تحویل روی کامیون
tow truck کامیون جرثقیل دار
stake truck کامیون نرده دار
tow car کامیون جرثقیل دار
cl برحسب بار هر کامیون
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
free on truck تحویل کالا روی کامیون
tonner کامیون دارای فرفیت معینی
Bobtail [tractor unit] [American English] تراکتور [کامیون بدون تریلر]
truck mixing مخلوط کردن بتن روی کامیون
to jackknife truck-trailers تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات]
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
truck trailer ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
cement truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-agitator truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
cement truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
dilly وسائط نقلیه مختلف از قبیل ارابه و کامیون و غیره
transit-agitator truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
truck mixer بتن سازی که روی کامیون نصب شده است
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
container صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
containers صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
evacuates تخلیه
evacuating تخلیه
LSD تخلیه
depletion تخلیه
stripping تخلیه
landing, storage, delivery تخلیه
discharge تخلیه
discharged تخلیه
unstuffing تخلیه
discharges تخلیه
evacuate تخلیه
evacuated تخلیه
exhaust تخلیه
exhausts تخلیه
unloading تخلیه
evacuation تخلیه
disembarkation تخلیه
emptying تخلیه
dustbin اشغال دانی زباله دانی
dustbins اشغال دانی زباله دانی
depletion layer ناحیه تخلیه
defecation تخلیه شکم
medical evacuation تخلیه بیماران
medical recovery تخلیه پزشکی
dejecta تخلیه مدفوع
depletion area ناحیه تخلیه
depletion barrier ناحیه تخلیه
discharge end محل تخلیه
medical evacuation تخلیه پزشکی
discharge end سمت تخلیه
discharge currect جریان تخلیه
discharge conveyor نوار تخلیه
corollary discharge تخلیه تبعی
discharge cock شیر تخلیه
discharge chute سرسره تخلیه
disembarkation تخلیه کردن
drain cock لوله تخلیه
main discharge تخلیه اصلی
discahrge pipe لوله تخلیه
discharge resistance مقاومت تخلیه
medical evacuation تخلیه بهداری
debarkation net تور تخلیه
catharsis تخلیه هیجانی
corona discharge تخلیه الکتریکی
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
abreaction تخلیه هیجانی
rotary discharger تخلیه گر گردان
brush discharge تخلیه جارویی
blow off شیر تخلیه
air evacuation تخلیه هوایی
area evacuation تخلیه منطقهای
self maintained discharge تخلیه ناوابسته
battlefield evacuation تخلیه پزشکی
bank sluice دریچه تخلیه
sluiceway دهانه تخلیه
road clearance تخلیه جاده
residual discharge تخلیه مانده
cooling water discharge تخلیه اب سرد
coefficient of discharge ضریب تخلیه
neural discharge تخلیه عصبی
non self maintained discharge تخلیه وابسته
oscillating discharge تخلیه مواج
undulatory discharge تخلیه مواج
ozone depletion تخلیه اوزون
chain of evacuation سیستم تخلیه
point discharge تخلیه نقطهای
depletion zone ناحیه تخلیه
relief well چاه تخلیه
quit تخلیه خانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com