Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
motorist
ماشین سوار
motorists
ماشین سوار
Search result with all words
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
hitch-hike
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiked
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking
مفتی سوار ماشین کسی شدن
Other Matches
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man
سوار در سوار نظام
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
horsewoman
سوار
horseback
سوار
pieces
سوار
board
سوار
in the saddle
سوار
piece
سوار
outside ofa horse
سوار
boarded
سوار
trooper
سوار
troopers
سوار
horsewomen
سوار
horsewomen
سوار اسب
equestrian
چابک سوار
rig
سوار کردن
jockeys
چابک سوار
horsewoman
سوار اسب
assembles
سوار کردن
equestrian
اسب سوار
horsemen
اسب سوار
boot and saddle
سوار شوید
surfer
موج سوار
skim boarder
موج سوار
board surfer
موج سوار
biker
موتورسیکلت سوار
biker
دوچرخه سوار
mount
سوار شدن بر
mount
سوار کردن
mounts
سوار کردن
bicyclist
دوچرخه سوار
rides
سوار شدن
mounts
سوار شدن بر
jockey
چابک سوار
up
سوار براسب سر پا
upped
سوار براسب سر پا
upping
سوار براسب سر پا
assemble
سوار کردن
on board a ship
سوار کشتی
rigs
سوار کردن
on shipboard
سوار کشتی
reinsman
اسب سوار
on stilts
سوار چوب پا
Mts
سوار شدن
Mt
سوار شدن
acheval
سوار بر اسب
take up
سوار کردن
rigged
سوار کردن
tobogganer
سورتمه سوار
canter
سوار اسب
cantered
سوار اسب
cantering
سوار اسب
canters
سوار اسب
boaters
زورق سوار
washine
موج سوار زن
assembled
سوار کردن
vedette
قراول سوار
fabricate
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
tobogganist
سورتمه سوار
armored cavalry
سوار زرهی
equitant
سوار بر اسب
cavalier
اسب سوار
cavalier
سرباز سوار
rider
سوار کار
get in
سوار شدن
get on
سوار شدن
horse breaker
چابک سوار
horse man
اسب سوار
horseman
سوار کار
horseman
اسب سوار
chevalier
سوار دلاور
cavalry
سوار زرهی
riders
سوار کار
ride
سوار شدن
mounted
سوار شده
modulation
سوار سازی
modulating
سوار کردن
cyclists
دوچرخه سوار
horseback
سوار براسب
enchase
سوار کردن
modulates
سوار کردن
modulate
سوار کردن
cyclist
دوچرخه سوار
equestrienne
زن اسب سوار
mountie
پلیس سوار کانادا
cuirassier
سوار زره پوش
install
سوار کردن جادادن
dragons
گردان سوار اسبی
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
dragon
گردان سوار اسبی
embark
درکشتی سوار کردن
take on
مسافر سوار کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
reinsman
سوار کار ماهر
to take ship
در کشتی سوار کردن
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
uhlan
سوار نیزه دار
installing
سوار کردن جادادن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
assemble
سوار کردن قطعات
assembled
سوار کردن قطعات
enplane
سوار هواپیما شدن
staging area
منطقه سوار شدن
ridable
رام و سوار شدنی
entrain
سوار کردن کشیدن
surfboat
قایق موج سوار
pick up
سوار کردن مسافر
flatlander
موج سوار کم استعداد
sets
سوار کردن جاانداختن
set
سوار کردن جاانداختن
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
setting up
سوار کردن جاانداختن
installs
سوار کردن جادادن
assembles
سوار کردن قطعات
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
unmounted
سوار نشده پیاده
rodeos
نمایش سوار کاری
To mout a horse .
سوار اسب شدن
embarking
درکشتی سوار کردن
coachload
افراد سوار بر درشکه
mounting
سوار کردن وسایل
embarks
درکشتی سوار کردن
staging
سوار کردن جا دادن
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
cavalry unit
یکان سوار نظام
jockeys
اسب سوار حرفهای
To get on board.
سوار کشتی شدن
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
to hitchhike
مجانی سوار شدن
rodeo
سوار کاری کردن
rodeo
نمایش سوار کاری
modulating
سوار کردن موج
modulates
سوار کردن موج
modulate
سوار کردن موج
horse
سواراسبی سوار شوید
embarked
درکشتی سوار کردن
light piece
سوار سبک شطرنج
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
jockey club
باشگاه سوار کاران
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
rodeos
سوار کاری کردن
jockey
اسب سوار حرفهای
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
to go backpacking
مجانی سوار شدن
to hitch
مجانی سوار شدن
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
mount
سوار شدن قله برامدگی
mounts
سوار شدن قله برامدگی
jerry-built
با بی دقتی روی هم سوار شده
in the irons
سوار اسب بخصوصی شدن
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
prance
سوار اسب چموش شدن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
jerry built
با بی دقتی روی هم سوار شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com