Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English
Persian
blender
ماشین مخصوص مخلوط کردن
blenders
ماشین مخصوص مخلوط کردن
Other Matches
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
tedder
ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
mortar mill
مخلوط کن ملات یا ماشین ملاتساز
admix
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
blower
ماشین مخصوص دمیدن
patrol wagon
ماشین مخصوص حمل زندانیان
lubritorium
جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین
agitator car
ماشین گردان مخصوص حمل بتن
aerial ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
turntable ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
plater
صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
mingles
مخلوط کردن
admix
مخلوط کردن
commix
مخلوط کردن
confect
مخلوط کردن
syncrasy
مخلوط کردن
interlard
مخلوط کردن
intermeddle
مخلوط کردن
intermingling
با هم مخلوط کردن
intermingles
با هم مخلوط کردن
intermingled
با هم مخلوط کردن
melt
مخلوط کردن
blend
مخلوط کردن
mingle
مخلوط کردن
meddles
مخلوط کردن
puddle
مخلوط کردن
hash
مخلوط کردن
intermingle
با هم مخلوط کردن
mingled
مخلوط کردن
meddle
مخلوط کردن
melts
مخلوط کردن
blends
مخلوط کردن
meddled
مخلوط کردن
puddles
مخلوط کردن
mingling
مخلوط کردن
mixing
مخلوط کردن
mell
مخلوط کردن
shuffled
بهم مخلوط کردن
turn the mortar
مخلوط کردن ملات
shuffling
بهم مخلوط کردن
shuffles
بهم مخلوط کردن
burdens
مخلوط کردن بار
mixes
امیختن مخلوط کردن
mixes
مخلوط کردن ترکیب
tempered
مخلوط کردن مزاج
tempers
مخلوط کردن مزاج
mix
امیختن مخلوط کردن
mix
مخلوط کردن ترکیب
commingle
بهم مخلوط کردن
ethylate
بااتیل مخلوط کردن
etherize
بااتر مخلوط کردن
temper
مخلوط کردن مزاج
brandies
با کنیاک مخلوط کردن
agitation
مخلوط کردن اشفتگی
shuffle
بهم مخلوط کردن
cross loading
مخلوط کردن بارها
burden
مخلوط کردن بار
intermix
در هم امیختن با هم مخلوط کردن
souse
با ترشی مخلوط کردن
brandy
با کنیاک مخلوط کردن
roil
مخلوط کردن سرگردان شدن
immingle
بهم امیختن مخلوط کردن
admix
مخلوط شدن امیزش کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
truck mixing
مخلوط کردن بتن روی کامیون
platinize
با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
sugar
ماده قندی با شکر مخلوط کردن
sugars
ماده قندی با شکر مخلوط کردن
blunders
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
premix
قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
blunder
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
dry ginger
نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
ming
ذکر کردن مخلوط کردن
blends
مخلوط کردن رقیق کردن
blend
مخلوط کردن رقیق کردن
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
batches
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
operates
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
bolt
پیچ مخصوص قفل کردن در
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
spitton
فرف مخصوص تف کردن
type write
ماشین کردن
print
ماشین کردن
prints
ماشین کردن
printed
ماشین کردن
drying chamber
اطاق مخصوص خشک کردن
drying furnace
کوره مخصوص خشک کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
type write
ماشین نویسی کردن
to type in quadruplicate
چهارنسخه ماشین کردن
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
file brush
برس مخصوص پاک کردن سوهان
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
rougher
دستگاه مخصوص ناصاف کردن اشیا
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
bulldoze
روی ماشین بولدوزکار کردن
wind up
<idiom>
سفت کردن فنر ماشین
bulldozing
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozes
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozed
روی ماشین بولدوزکار کردن
hit the road
<idiom>
ترک کردن (معمولابرای ماشین)
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
space heater
بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
jackhammer
مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ
hackamore
مهاریاپوزه بند مخصوص رام کردن اسب
turn on
وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
crop end saw
اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
ricer
رنده مخصوص رشته کردن سیب زمینی وخمیر
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
feeds
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
reefknot
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
tuning pipe
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
combine
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
microphonics
انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
combining
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
lotion
محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
lotions
محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
atm
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
carburizing
گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
ager
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com