English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (16 milliseconds)
English Persian
levy a tax on مالیات بر چیزی بستن
levy a tax on something مالیات بر چیزی بستن
Search result with all words
overtax مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxed مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxes مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxing مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
Other Matches
Scot مالیات بستن بر
impose مالیات بستن بر
imposes مالیات بستن بر
assessing مالیات بستن بر
excise مالیات بستن بر
assessing مالیات بستن به
assesses مالیات بستن به
assess مالیات بستن بر
assess مالیات بستن به
assessed مالیات بستن بر
assesses مالیات بستن بر
assessed مالیات بستن به
overtax مالیات سنگین بستن بر
overtaxed مالیات سنگین بستن بر
overtaxing مالیات سنگین بستن بر
overtaxes مالیات سنگین بستن بر
agist مالیات بستن برچراندن
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
tax سخت گیری مالیات بستن
taxed سخت گیری مالیات بستن
taxes سخت گیری مالیات بستن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
to back روی چیزی شرط بستن
hasp بستن دور چیزی پیچیدن
hasps بستن دور چیزی پیچیدن
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
To pin something on someone . چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
seals بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seal بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
to put somebody in chains <idiom> دست و پای کسی [چیزی] را بستن [اصطلاح]
To bet on something . روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
clip-on <adj.> گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
excise مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
assessments ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
levying اخذ مالیات مالیات
levied مالیات بندی مالیات
levy اخذ مالیات مالیات
levying مالیات بندی مالیات
taxation مالیات بندی مالیات
levy مالیات بندی مالیات
levies اخذ مالیات مالیات
levies مالیات بندی مالیات
levied اخذ مالیات مالیات
regressive income tax مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
impost مالیات
Scot مالیات
taxes مالیات
taxation مالیات
taxed مالیات
tax مالیات
sess مالیات
tithing مالیات ده یک
gabel مالیات
cess مالیات
gabelle مالیات
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
rental tax مالیات مستغلات
regressive taxation مالیات کاهنده
sales tax مالیات بر فروش
liable to tax مشمول مالیات
mise مالیات خرج
sales tax مالیات فروش
sale tax مالیات بر فروش
regressive taxation مالیات نزولی
scatt مالیات عوارض
stress مالیات زیادبستن
stresses مالیات زیادبستن
levy tax وضع مالیات
stressing مالیات زیادبستن
single tax مالیات واحد
assessments تعیین مالیات
scot free معاف از مالیات
single tax مالیات انفرادی
tax shifting انتقال مالیات
shift of a tax انتقال مالیات
regressive tax مالیات نزولی
poll tax مالیات سرانه
progressive tax مالیات تصاعدی
profits tax مالیات بر سود
per head tax مالیات سرانه
levying of taxes وضع مالیات
octroi مالیات دم دروازه
occupation tax مالیات شغل
occupation tax مالیات اصناف
land tax مالیات ارضی
profit tax مالیات بر سود
nuisance tax مالیات پردردسر
neutral tax مالیات خنثی
real estate tax مالیات بر مستغلات
quint مالیات پنج یک
proportional taxation مالیات تناسبی
proportional tax مالیات نسبی
neutral tax مالیات بی طرف
tax-exempt <adj.> بدون مالیات
proportional tax مالیات تناسبی
property tax مالیات دارایی
property tax مالیات مستقلات
progressive taxation مالیات تصاعدی
excise tax مالیات بر مصرف
death tax مالیات بر ارث
death duties مالیات بر ارث
compulsory levies مالیات اجباری
commercial tax مالیات بازرگانی
zero-rated <adj.> معاف از مالیات
tax-free <adj.> معاف از مالیات
capital tax مالیات بر سرمایه
tax-exempt <adj.> معاف از مالیات
death duty مالیات بر ارث
deductible مالیات پذیر
double taxation مالیات مضاعف
free of tax [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
estate tax مالیات مستغلات
exempt from taxes [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
estate tax مالیات بر املاک
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
estate duty مالیات ارث
estate duty مالیات بر ارث
duty free معاف ار مالیات
non-taxable <adj.> معاف از مالیات
non-assessable <adj.> معاف از مالیات
taxpayer مالیات بده
taxpayer مالیات دهنده
taxpayer مالیات پرداز
free from taxes <adj.> بدون مالیات
surtax اضافه مالیات
surtax مالیات اضافی
taxpayers مالیات پرداز
taxpayers مالیات دهنده
taxless <adj.> معاف از مالیات
capital levy مالیات بر سرمایه
capital levy مالیات برسرمایه
burdensome tax مالیات مزاحم
basis of tax ماخذ مالیات
assessor ممیز مالیات
after tax پس از وضع مالیات
taxpayers مالیات بده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com