Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
diplomatic agent	مامور سیاسی
diplomatic officer	مامور سیاسی
Search result with all words
immunity	مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
Other Matches
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
apolitical	دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination	استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties	هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
politics	علم سیاسی امور سیاسی
political circles	محافل سیاسی دوایر سیاسی
reestablishment of diplomatic relations	برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic	سیاسی نماینده سیاسی
isonomy	برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
functionary	مامور
missionary	مامور
agents	مامور
official	مامور
appointed	مامور
functionaries	مامور
missionaries	مامور
bedel	مامور
ranksman	مامور صف
officers	مامور
officer	مامور
commissioner	مامور
functionery	مامور
commissioners	مامور
commissionaires	مامور
commissionaire	مامور
agent	مامور
bedell	مامور
pursuivant	مامور
politicos	سیاسی
diplomatic	سیاسی
political	سیاسی
socio political	سیاسی
politico	سیاسی
sergeant	مامور اجرا
scout	مامور اکتشاف
sergeants	مامور اجرا
secret agent	مامور مخفی
policemen	مامور پلیس
bailiff	مامور اجرا
policeman	مامور پلیس
inquisitors	مامور تحقیق
inquisitor	مامور تحقیق
investigators	مامور تحقیق
investigator	مامور تحقیق
secret agents	مامور مخفی
police officers	مامور پلیس
police officer	مامور پلیس
bureaucrat	مامور اداری
purchasing officer	مامور خرید
bureaucrats	مامور اداری
executors	مامور اجرا
emissaries	مامور سری
emissaries	مامور مخفی
officer	مامور متصدی
emissary	مامور سری
officers	مامور متصدی
revenuer	مامور مالیاتی
waggoner	مامور واگن
High Commissioner	مامور عالیرتبه
typographer	مامور چاپخانه
tollman	مامور نواقل
hangman	مامور اعدام
hangmen	مامور اعدام
executor	مامور اجرا
communicant	مامور ابلاغ
communicants	مامور ابلاغ
sergeant at arms	مامور اجرا
send on duty	مامور کردن
High Commissioners	مامور عالیرتبه
emissary	مامور مخفی
auditor	مامور رسیدگی
auditors	مامور رسیدگی
appoint	مامور کردن
appoints	مامور کردن
envoy	مامور نماینده
customs officer	مامور گمرک
envoy	فرستاده مامور
envoys	مامور نماینده
executioner	مامور اعدام
paymaster	مامور پرداخت
probation officer	مامور نافر
executioners	مامور اعدام
defector in place	مامور مخفی
probation officers	مامور نافر
paymasters	مامور پرداخت
censor	مامور سانسور
customs appraisor	مامور گمرک
envoys	فرستاده مامور
custom assersor	مامور گمرک
envoi	مامور نماینده
mole	مامور مخفی
executive bailiff	مامور اجرا
file clerk	مامور بایگانی
censors	مامور سانسور
censoring	مامور سانسور
censored	مامور سانسور
scouts	مامور اکتشاف
scouted	مامور اکتشاف
counterspy	مامور ضد جاسوسی
assignee	نماینده مامور
on sentry	مامور نگهبانی
consular officer	مامور کنسولی
lictor	مامور اجرا
pointsman	مامور راهنمائی
bailiffs	مامور اجرا
bumbailiff	مامور اجرا
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
attackman	مامور حمله
prisoners of state	محبوسین سیاسی
politicians	مرد سیاسی
political economy	اقتصاد سیاسی
political economy	اتصاد سیاسی
diplomatic immunity	مصونیت سیاسی
diplomatic relations	روابط سیاسی
diplomatic representation	نمایندگی سیاسی
ecclesia	مجلس سیاسی
envoyship	نمایندگان سیاسی
state prisoners	زندانیان سیاسی
terrorist	ادمکش سیاسی
demarche	اقدام سیاسی
politico social	سیاسی و اجتماعی
political offences	جرائم سیاسی
political matters	مسائل سیاسی
anarchy	بی ترتیبی سیاسی
political forces	نیروهای سیاسی
political isolation	انزوای سیاسی
political rights	حقوق سیاسی
political psychology	روانشناسی سیاسی
refugee	پناهنده سیاسی
refugees	پناهنده سیاسی
political propaganda	تبلیغات سیاسی
arithmetic , political	اقتصاد سیاسی
political mission	هیئت سیاسی
political mission	ماموریت سیاسی
politic	زندانی سیاسی
politico social	سیاسی اجتماعی
diplomatic privileges	امتیازات سیاسی
terrorists	ادمکش سیاسی
politics	اصول سیاسی
prisoners of state	زندانیان سیاسی
politically	از لحاظ سیاسی
diplomatic passport	تذکره سیاسی
political science	علوم سیاسی
diplomatic corps	هیات سیاسی
terror	ادمکشی سیاسی
terrors	ادمکشی سیاسی
diplomatic passport	پاسپورت سیاسی
diplomatic mission	هیئت سیاسی
diplomatic channels	طرق سیاسی
political offence	جرم سیاسی
political debate	بحث سیاسی
asylum	حق پناهندگی سیاسی
asylums	حق پناهندگی سیاسی
politicking	فعالیت سیاسی
current affairs	رویدادهایاجتماعی و سیاسی
political debate	منازعه سیاسی
escapism	انزوای سیاسی
Political opponents .	مخالفین سیاسی
hatchet man <idiom>	کارهای سیاسی
courier	پیک سیاسی
couriers	پیک سیاسی
envoys	فرستاده سیاسی
envoy	فرستاده سیاسی
talk politics	گفتگوی سیاسی
state criminals	مجرمین سیاسی
state prisoners	محبوسین سیاسی
politician	مرد سیاسی
sociopolitical	اجتماعی- سیاسی
state criminals	مقصرین سیاسی
public life	زندگی سیاسی
catchpoll	مامور اخذ مالیات
rading party	قسمت مامور دستبرد
lord advocate	دادستان کل مامور به اسکاتلند
justiciar	مامور قضایی عالیرتبه
relieving officer	مامور اعانه فقرا
raiding party	قسمت مامور کمین
firefighter	مامور اتش نشانی
lifeguards	مامور نجات غریق
officers	مامور کارمند اداری
pursuivant	مامور ابلاغ یا اخطاریه
affiliation with the department of defen	مامور به وزارت جنگ
catchpole	مامور اخذ مالیات
fire fighter	مامور اتش نشانی
publicans	مامور وصول مالیات
barrier patrol	گشتی مامور موانع
bailiwick	ناحیه قلمرو مامور
officer	مامور کارمند اداری
dustman	مامور تنظیف خاکروبه بر
apparitor	چاووش مامور اجراء
dustmen	مامور تنظیف خاکروبه بر
aid man	مامور کمکهای اولیه
lifeguard	مامور نجات غریق
he was appointed to inspect it	مامور شد ان را بازرسی کند
master in lunacy	مامور رسیدگی به دیوانگی ها
commission	حق العمل مامور شدن
to send upon an e	مامور سفارت کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com