Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
scrutineer	مامور شمارش ارا
Other Matches
call off	فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
clock method	روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
computations	شمارش
computation	شمارش
counts	شمارش
counting	شمارش
counted	شمارش
count	شمارش
numeration	شمارش
record count	شمارش رکوردها
denumerable	قابل شمارش
recounts	شمارش مجدد
recounting	شمارش مجدد
recounted	شمارش مجدد
recount	شمارش مجدد
enumerable	شمارش پذیر
enumeratoin	سرشماری شمارش
counting votes	شمارش اراء
counting loop	حلقه شمارش
countable	شمارش پذیر
counter	عقربه شمارش
countered	عقربه شمارش
countering	عقربه شمارش
indigitation	اعلان شمارش
head count	شمارش مردم
head counts	شمارش مردم
numerable	قابل شمارش
calculability	قابلیت شمارش
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
tallying	شمارش شمارشگر
countdown	شمارش معکوس
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
countdowns	شمارش معکوس
tally	شمارش شمارشگر
tallies	شمارش شمارشگر
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
tallied	شمارش شمارشگر
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
tabs	شمارش جدول بندی
tab	شمارش جدول بندی
numerative	دستگاه شمارش [ریاضی]
reference count technique	تکنیک شمارش ارجاعات
uncounted	غیر قابل شمارش
computation	نتیجه شمارش محاسبه
computations	نتیجه شمارش محاسبه
quantifiable	آنچه قابل شمارش است
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
dehind	شمارش امتیاز منفی بازیگر
hemacytometer	اسبابی برای شمارش گویچههای خون
count down	از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
blood count	شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts	شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
communication security custodian	مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
keystroke	شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
server	مشخصه مخصوص در وب سرور که به صفحات وب و متن ها و برنامه ها امکان تواناییهای خاص میدهد. مثل شمارش مراجعه کنندگان به یک سایت
pursuivant	مامور
bedell	مامور
commissioner	مامور
bedel	مامور
functionary	مامور
functionaries	مامور
commissioners	مامور
missionary	مامور
missionaries	مامور
agent	مامور
agents	مامور
official	مامور
commissionaire	مامور
functionery	مامور
ranksman	مامور صف
officers	مامور
appointed	مامور
commissionaires	مامور
officer	مامور
count off	شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
flexible	کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
inquisitor	مامور تحقیق
officer	مامور متصدی
waggoner	مامور واگن
inquisitors	مامور تحقیق
envoi	مامور نماینده
executive bailiff	مامور اجرا
officers	مامور متصدی
revenuer	مامور مالیاتی
investigator	مامور تحقیق
purchasing officer	مامور خرید
investigators	مامور تحقیق
diplomatic officer	مامور سیاسی
diplomatic agent	مامور سیاسی
file clerk	مامور بایگانی
customs officer	مامور گمرک
customs appraisor	مامور گمرک
custom assersor	مامور گمرک
censor	مامور سانسور
censors	مامور سانسور
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
counterspy	مامور ضد جاسوسی
consular officer	مامور کنسولی
censored	مامور سانسور
bumbailiff	مامور اجرا
scout	مامور اکتشاف
scouted	مامور اکتشاف
scouts	مامور اکتشاف
pointsman	مامور راهنمائی
typographer	مامور چاپخانه
on sentry	مامور نگهبانی
assignee	نماینده مامور
attackman	مامور حمله
lictor	مامور اجرا
censoring	مامور سانسور
envoy	مامور نماینده
policeman	مامور پلیس
policemen	مامور پلیس
sergeant	مامور اجرا
sergeants	مامور اجرا
auditor	مامور رسیدگی
probation officer	مامور نافر
executioners	مامور اعدام
hangman	مامور اعدام
hangmen	مامور اعدام
secret agents	مامور مخفی
communicant	مامور ابلاغ
communicants	مامور ابلاغ
executioner	مامور اعدام
appoints	مامور کردن
envoy	فرستاده مامور
envoys	مامور نماینده
envoys	فرستاده مامور
appoint	مامور کردن
bailiff	مامور اجرا
auditors	مامور رسیدگی
bailiffs	مامور اجرا
defector in place	مامور مخفی
mole	مامور مخفی
paymasters	مامور پرداخت
send on duty	مامور کردن
High Commissioners	مامور عالیرتبه
bureaucrat	مامور اداری
emissary	مامور سری
bureaucrats	مامور اداری
executor	مامور اجرا
executors	مامور اجرا
emissaries	مامور سری
emissaries	مامور مخفی
emissary	مامور مخفی
sergeant at arms	مامور اجرا
High Commissioner	مامور عالیرتبه
police officer	مامور پلیس
paymaster	مامور پرداخت
probation officers	مامور نافر
police officers	مامور پلیس
tollman	مامور نواقل
secret agent	مامور مخفی
press agent	مامور اگهی و تبلیغ
relieving officer	مامور اعانه فقرا
pontonier	مامور پل موقت سازی
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
tidewaiter	مامور گمرک لب دریا
scambler	مدافع مامور مانوربالا
pontoneer	مامور پل موقت سازی
he was appointed to inspect it	مامور شد ان را بازرسی کند
to send upon an e	مامور سفارت کردن
justiciar	مامور قضایی عالیرتبه
truck master	مامور یا سرپرست چندکامیون
pursuivant	مامور ابلاغ یا اخطاریه
lord advocate	دادستان کل مامور به اسکاتلند
rading party	قسمت مامور دستبرد
master in lunacy	مامور رسیدگی به دیوانگی ها
raiding party	قسمت مامور کمین
dustman	مامور تنظیف خاکروبه بر
lifeguard	مامور نجات غریق
catchpoll	مامور اخذ مالیات
catchpole	مامور اخذ مالیات
commissions	حق العمل مامور شدن
barrier patrol	گشتی مامور موانع
lifeguards	مامور نجات غریق
publican	مامور وصول مالیات
bailiwick	ناحیه قلمرو مامور
publicans	مامور وصول مالیات
fire fighter	مامور اتش نشانی
apparitor	چاووش مامور اجراء
aid man	مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen	مامور به وزارت جنگ
commissioning	حق العمل مامور شدن
fireguards	مامور اتش نشانی
officers	مامور کارمند اداری
firefighter	مامور اتش نشانی
officer	مامور کارمند اداری
dustmen	مامور تنظیف خاکروبه بر
fireman	مامور اتش نشانی
firefighters	مامور اتش نشانی
firemen	مامور اتش نشانی
commission	حق العمل مامور شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com