Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
Other Matches
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
collecting books
وصول مطالبات
collecting debts
وصول مطالبات
collection charge
هزینه وصول مطالبات
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
reviving
وصول مطالبات سوخت شده
statement of affairs
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
publicans
مامور وصول مالیات
publican
مامور وصول مالیات
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
outstanding claims
مطالبات
vertification of debts
تشخیص مطالبات
verification of debt
تشخیص مطالبات
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
settlement by abandonment
تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
balance of external
liabilities and claims مانده مطالبات و بدهیهای خارجی
hierarchy of claims
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
regnal
سلطنتی
royal
سلطنتی
rial
سلطنتی
monarchical
سلطنتی
monarchy
حکومت سلطنتی
regalia
امتیازات سلطنتی
bailiff
نگهبان دژ سلطنتی
bailiffs
نگهبان دژ سلطنتی
royal honor
درجه سلطنتی
royal flag
پرچم سلطنتی
gentleman atarms
عضوگاردویژه سلطنتی
scepters
عصای سلطنتی
royalties
از خانواده سلطنتی
great seal
مهر سلطنتی
keep of the
مهردار سلطنتی
sceptres
عصای سلطنتی
royalty
از خانواده سلطنتی
sceptre
عصای سلطنتی
scepter
عصای سلطنتی
monarchies
حکومت سلطنتی
Privy Council
هیات مشاورین سلطنتی
royalties
اعضای خانواده سلطنتی
born in the purpule
عضو خانواده سلطنتی
royalty
اعضای خانواده سلطنتی
equerry
اصطبل سلطنتی میراخور
monarchy constitutional
حکومت مشروطه سلطنتی
royalism
طرفداری از رژیم سلطنتی
sceptered
دارای عصای سلطنتی
equerries
اصطبل سلطنتی میراخور
RCs
مخفف کالج سلطنتی جراحان
privy councillor
عضو هیئت رایزنان سلطنتی
plantagenet
خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
order in council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
monarchy absolute
حکومت سلطنتی مطلقه واستبدادی
monarchies
سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
monarchy
سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
stuart
خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
tudor
خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
royalism
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
scepter
دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debts
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
Fontainebleau
[سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
palating
مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
master of the horse
کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
lancastrian
در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
yeoman of the guard
گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
p sanction
حکم سلطنتی یاتصویب نامهای که صورت قانون راپیدامیکند
witan
اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
page of presence
لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
flower de luce
گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
fleur de lys
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lis
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
page of bonour
لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
knight marshal
کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
receptions
وصول
reception
وصول
recovery
وصول
collections
وصول
recoveries
وصول
collection
وصول
collection order
دستور وصول
collection fee
هزینه وصول
collection charges
هزینه وصول
collection charge
هزینه وصول
receives
وصول کردن
recovers
وصول کردن
recovering
وصول کردن
recover
وصول کردن
come at able
قابل وصول
makable
<adj.>
قابل وصول
workable
<adj.>
قابل وصول
executable
<adj.>
قابل وصول
practicable
<adj.>
قابل وصول
levied
وصول مالیات
accession
تابع وصول
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
acknowledgment
اعلام وصول
collects
وصول کردن
certificate of receipt
گواهی وصول
cleared cheque
چک وصول شده
outstandingly
وصول نشده
collecting
وصول کردن
outstanding
وصول نشده
collect
وصول کردن
to get in
وصول کردن
collectable
قابل وصول
collectible
قابل وصول
possible
[doable, feasible]
<adj.>
قابل وصول
manageable
<adj.>
قابل وصول
receipts
وصول کردن
recoveries
وصول جبران
recoverable
قابل وصول
accessibility
قابلیت وصول
recovery
وصول جبران
doable
<adj.>
قابل وصول
recvery
استرداد وصول
levier
مالیات وصول کن
achievable
<adj.>
قابل وصول
line of approach
راه وصول
receipt
اعلام وصول
receipt
وصول کردن
receipts
اعلام وصول
get in
وصول کردن
feasible
<adj.>
قابل وصول
makable
[spv. makeable]
<adj.>
قابل وصول
recipient
وصول کننده
accessible
قابل وصول
recipients
وصول کننده
levy
وصول مالیات
levying
وصول مالیات
makeable
<adj.>
قابل وصول
receive
وصول کردن
levies
وصول مالیات
contrivable
<adj.>
قابل وصول
debt enforcement
درخواست طلب وصول
receipt
اعلام وصول نمودن
cashes
وصول کردن نقدکردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
receipts
اعلام وصول نمودن
acknowledgments
اعلام وصول رسید
acknowledgements
اعلام وصول رسید
acknowledgement
اعلام وصول رسید
acknowledges
اعلام وصول کردن
solvency
قابل وصول بودن
cash
وصول کردن نقدکردن
cashed
وصول کردن نقدکردن
receivable
قابل وصول پذیرفتنی
debt collector
وصول کننده طلب
accessible
در دسترس قابل وصول
cashing
وصول کردن نقدکردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
good debt
طلب وصول شدنی
collecting bank
بانک وصول کننده
irrecoverable
غیر قابل وصول
good dept
طلب وصول شدنی
acknowledgment
شماره اعلام وصول
irrecoverably
بطور وصول نشدنی
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
acknowledge
وصول نامه ای را اظهار داشتن
acknowledgement
خبر وصول نامه سپاسگزاری
bad debt
طلب غیر قابل وصول
bad debts
طلب غیر قابل وصول
acknowledgements
خبر وصول نامه سپاسگزاری
lien
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
acknowledgments
خبر وصول نامه سپاسگزاری
accessibility
دستیابی پذیری قابلیت وصول
accessibility
امکان نزدیکی وسیله وصول
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
acknowledging
وصول نامهای را اشعار داشتن
bad dept
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
acknowledges
وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
cod
وصول وجه در موقع تحویل کالا
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
Royal Bokhara
فرش سلطنتی بخاراتی
[این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
tonnage rent
حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
recevied for shipment bill of exchange
بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
appointed
مامور
commissioners
مامور
official
مامور
commissioner
مامور
missionaries
مامور
commissionaire
مامور
agent
مامور
ranksman
مامور صف
agents
مامور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com