Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
policeman
مامور پلیس
policemen
مامور پلیس
police officer
مامور پلیس
police officers
مامور پلیس
Search result with all words
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
Other Matches
policing district
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct
[American E]
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
constable
پلیس
bobby
پلیس
constables
پلیس
cops
پلیس
cop
پلیس
german shepherd
سگ پلیس
gendarme
پلیس
gendarmes
پلیس
guard dog
سگ پلیس
police dog
سگ پلیس
K9
[canine]
سگ پلیس
police
پلیس
bobbies
پلیس
polices
پلیس
policed
پلیس
patrolmen
پلیس گشتی
plainclothesman
پلیس مخفی
flatfoot
پلیس گشتی
runners
افسر پلیس
patrolman
پلیس گشتی
border guard
پلیس مرزبانی
frontier police
پلیس مرزبانی
border police
پلیس مرزبانی
vice squad
جوخه پلیس
vice squads
جوخه پلیس
battle lights
چراغ پلیس
runner
افسر پلیس
local building inspector
پلیس ساختمان
police stations
ایستگاه پلیس
Interpol
پلیس بینالمللی
police reporter
مخبر پلیس
police power
دادگاه پلیس
police station
ایستگاه پلیس
police calls
استمداد پلیس
police office
پاسگاه پلیس
police power
نیروی پلیس
police forces
دادگاه پلیس
police station
مرکز پلیس
police forces
نیروی پلیس
police force
دادگاه پلیس
police force
نیروی پلیس
police officers
افسر پلیس
police stations
مرکز پلیس
shore patrol
پلیس ساحلی
road guard
پلیس راه
paddywagon
اتومبیل پلیس
patrol wagon
اتومبیل پلیس
police officer
افسر پلیس
round-up
ورود ناگهانی پلیس
round-up
حمله ناگهانی پلیس
police raid
ورود ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
ورود ناگهانی پلیس
peelers
اسباب پوست کن پلیس
under police surveillance
تحت نظر پلیس
black Maria
اتومبیل گشتی پلیس
black Marias
اتومبیل گشتی پلیس
peeler
اسباب پوست کن پلیس
filth
[British E]
پلیس
[اصطلاح روزمره]
rozzer
[British E]
پلیس
[اصطلاح روزمره]
cop
پلیس
[اصطلاح روزمره]
raided
ورود ناگهانی پلیس
The police stopped me.
پلیس جلویم را گرفت
turn over to the police
تحویل پلیس دادن
give in charge
تحویل پلیس دادن
shore patrol
پلیس نیروی دریایی
mountie
پلیس سوار کانادا
raid
ورود ناگهانی پلیس
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
police raid
حمله ناگهانی پلیس
posse comitatus
دسته افراد پلیس
constableship
وفیفه یا رتبه پلیس
bust
[colloquial]
حمله ناگهانی پلیس
raids
ورود ناگهانی پلیس
raiding
ورود ناگهانی پلیس
pig
[American E]
پلیس
[اصطلاح تحقیر آمیز]
concierge
پلیس محافظ درب ورودی
concierges
پلیس محافظ درب ورودی
posse
دسته افراد پلیس جماعت
give a person in charge
کسی را تحویل پلیس دادن
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
posses
دسته افراد پلیس جماعت
squad cars
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
gestapo
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
policed
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
He is known to the police .
هویتش نزد پلیس معلوم است
The police officer took down the car number .
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
police states
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
The thief surrender himself to the police.
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
police state
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
large scale raid
حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
Police are out in force.
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
to call 911
[American English]
تلفن اضطراری کردن
[به پلیس یا آتش نشانی]
to report to the police
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
copper
[police officer]
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
The details of the report were verified by the police.
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
appointed
مامور
commissioners
مامور
agents
مامور
agent
مامور
missionary
مامور
pursuivant
مامور
commissioner
مامور
missionaries
مامور
bedell
مامور
bedel
مامور
ranksman
مامور صف
functionery
مامور
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
officer
مامور
official
مامور
officers
مامور
functionaries
مامور
functionary
مامور
rookie
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
bailiffs
مامور اجرا
revenuer
مامور مالیاتی
bailiff
مامور اجرا
lictor
مامور اجرا
typographer
مامور چاپخانه
censor
مامور سانسور
waggoner
مامور واگن
censors
مامور سانسور
appoint
مامور کردن
send on duty
مامور کردن
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
tollman
مامور نواقل
sergeant at arms
مامور اجرا
paymaster
مامور پرداخت
envoy
فرستاده مامور
envoy
مامور نماینده
secret agents
مامور مخفی
executive bailiff
مامور اجرا
probation officer
مامور نافر
pointsman
مامور راهنمائی
probation officers
مامور نافر
appoints
مامور کردن
auditor
مامور رسیدگی
envoys
مامور نماینده
secret agent
مامور مخفی
paymasters
مامور پرداخت
envoys
فرستاده مامور
executioner
مامور اعدام
on sentry
مامور نگهبانی
executioners
مامور اعدام
purchasing officer
مامور خرید
auditors
مامور رسیدگی
emissary
مامور مخفی
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
inquisitors
مامور تحقیق
communicants
مامور ابلاغ
communicant
مامور ابلاغ
scout
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scouts
مامور اکتشاف
mole
مامور مخفی
High Commissioner
مامور عالیرتبه
High Commissioners
مامور عالیرتبه
emissary
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
emissaries
مامور سری
executors
مامور اجرا
officer
مامور متصدی
executor
مامور اجرا
officers
مامور متصدی
bureaucrats
مامور اداری
defector in place
مامور مخفی
counterspy
مامور ضد جاسوسی
custom assersor
مامور گمرک
file clerk
مامور بایگانی
customs appraisor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
diplomatic agent
مامور سیاسی
diplomatic officer
مامور سیاسی
bureaucrat
مامور اداری
consular officer
مامور کنسولی
sergeant
مامور اجرا
sergeants
مامور اجرا
hangmen
مامور اعدام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com