Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (42 milliseconds)
English
Persian
appoint
مامور کردن
appoints
مامور کردن
send on duty
مامور کردن
Search result with all words
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
launch
روانه کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
launching
روانه کردن مامور کردن
attach
منتصب کردن مامور کردن
attaches
منتصب کردن مامور کردن
attaching
منتصب کردن مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
liter any executor
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
to send upon an e
مامور سفارت کردن
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
functionaries
مامور
functionary
مامور
officers
مامور
bedel
مامور
missionary
مامور
missionaries
مامور
appointed
مامور
functionery
مامور
ranksman
مامور صف
commissioners
مامور
bedell
مامور
agent
مامور
agents
مامور
commissioner
مامور
commissionaire
مامور
pursuivant
مامور
officer
مامور
official
مامور
commissionaires
مامور
policemen
مامور پلیس
assignee
نماینده مامور
diplomatic agent
مامور سیاسی
envoys
فرستاده مامور
policeman
مامور پلیس
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
envoy
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
attackman
مامور حمله
censors
مامور سانسور
diplomatic officer
مامور سیاسی
censor
مامور سانسور
sergeant
مامور اجرا
scout
مامور اکتشاف
waggoner
مامور واگن
envoi
مامور نماینده
executive bailiff
مامور اجرا
probation officers
مامور نافر
probation officer
مامور نافر
officer
مامور متصدی
executioner
مامور اعدام
executioners
مامور اعدام
file clerk
مامور بایگانی
officers
مامور متصدی
scouted
مامور اکتشاف
executor
مامور اجرا
sergeants
مامور اجرا
emissary
مامور مخفی
bureaucrats
مامور اداری
emissary
مامور سری
scouts
مامور اکتشاف
emissaries
مامور مخفی
emissaries
مامور سری
executors
مامور اجرا
revenuer
مامور مالیاتی
purchasing officer
مامور خرید
on sentry
مامور نگهبانی
paymasters
مامور پرداخت
communicants
مامور ابلاغ
communicant
مامور ابلاغ
police officers
مامور پلیس
paymaster
مامور پرداخت
bailiffs
مامور اجرا
secret agents
مامور مخفی
bumbailiff
مامور اجرا
tollman
مامور نواقل
sergeant at arms
مامور اجرا
secret agent
مامور مخفی
pointsman
مامور راهنمائی
High Commissioner
مامور عالیرتبه
High Commissioners
مامور عالیرتبه
bureaucrat
مامور اداری
investigator
مامور تحقیق
hangman
مامور اعدام
inquisitors
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
bailiff
مامور اجرا
defector in place
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
hangmen
مامور اعدام
consular officer
مامور کنسولی
auditors
مامور رسیدگی
auditor
مامور رسیدگی
counterspy
مامور ضد جاسوسی
custom assersor
مامور گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
police officer
مامور پلیس
lictor
مامور اجرا
typographer
مامور چاپخانه
rading party
قسمت مامور دستبرد
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
aid man
مامور کمکهای اولیه
lifeguards
مامور نجات غریق
lifeguard
مامور نجات غریق
officers
مامور کارمند اداری
publican
مامور وصول مالیات
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
firemen
مامور اتش نشانی
pontonier
مامور پل موقت سازی
pontoneer
مامور پل موقت سازی
fireman
مامور اتش نشانی
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
raiding party
قسمت مامور کمین
fire fighter
مامور اتش نشانی
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
publicans
مامور وصول مالیات
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
fireguard
مامور اتش نشانی
fireguards
مامور اتش نشانی
scrutineer
مامور شمارش ارا
scambler
مدافع مامور مانوربالا
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
apparitor
چاووش مامور اجراء
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
commissions
حق العمل مامور شدن
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
commissioning
حق العمل مامور شدن
commission
حق العمل مامور شدن
officer
مامور کارمند اداری
barrier patrol
گشتی مامور موانع
firefighters
مامور اتش نشانی
catchpoll
مامور اخذ مالیات
relieving officer
مامور اعانه فقرا
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
firefighter
مامور اتش نشانی
catchpole
مامور اخذ مالیات
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
bailiff
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
foretopman
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
bailiffs
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
visitors
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
agents provocateurs
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
cadastre
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
truckmaster
شخصی که مامور خریدوفروش میان سرخ پوستان است
visitor
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
agent provocateur
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
feet dry
هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
bureaucrat
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
bureaucrats
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
hunter killer
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com