English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
bamboo curtain مانع پردهء حصیری
Other Matches
sennit علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
act پردهء نمایش
acted پردهء نمایش
arras پردهء قلاب دوزی
diaphragms حجاب حاجز پردهء دل
diaphragm حجاب حاجز پردهء دل
backdrop پردهء پشت صحنهء تاتر
backstage مربوط به پشت پردهء نمایش
amnion مشیمه پردهء دور جنین
backdrops پردهء پشت صحنهء تاتر
achromic بدون نیم پردهء میان اهنگ
achromatic بدون نیم پردهء میان اهنگ
basket weave بافت حصیری
rattan fender دفرای حصیری
basket-weave بافت حصیری
plain weave بافت حصیری
wall knot گره حصیری
sennet بافت حصیری
brush matting پوشش حصیری
coconut matting پوشش حصیری
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
deck chair صندلی حصیری تاشو
stupa کلاله بافتهای حصیری
matting بوریا پوشش حصیری
matted درهم برهم حصیری
boaters کلاه حصیری لبهدار
caner بافنده صندلی حصیری
sampan قایق سقف حصیری وبادبانی
bosses پشت بند حصیری هدف
bossed پشت بند حصیری هدف
boss پشت بند حصیری هدف
matting بوریا بافی پوشش حصیری
bossing پشت بند حصیری هدف
wickiup کلبه حصیری مخروطی شکل سرخ پوستان
twill weave بافت ساده حصیری [که گاه در جاجیم و و گلیم و پتو بافی استفاده می شود.]
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
block مانع
shackled مانع
shackles مانع
shackling مانع
blocks مانع
stumbling blocks مانع
blocked مانع
shackle مانع
hindrance مانع
hold back مانع
hindrances مانع
pull-backs مانع
dike مانع
degage بی مانع
pull-back مانع
massif مانع
pull back مانع
massifs مانع
impedient مانع
dead lock مانع
impedimental مانع
impeditive مانع
stumbling block مانع
encumbrance مانع
snags مانع
snagging مانع
snag مانع
barricade مانع
barricaded مانع
barricades مانع
barricading مانع
curtains مانع
barrier مانع
clogs مانع
encumbrances مانع
preventive مانع
hinders مانع
hindering مانع
hinder مانع
drawback مانع
drawbacks مانع
clog مانع
clogged مانع
hurdles مانع
hurdle دو با مانع
hurdle مانع
barriers مانع
hurdles دو با مانع
repellents مانع
repellent مانع
impediments مانع
impediment مانع
swimmingly بی مانع
interference مانع
hedged مانع
baulked مانع
baulking مانع
baulks مانع
shield مانع
shields مانع
stops مانع
bar مانع
stopping مانع
stopped مانع
hindered مانع
hedge مانع
bars مانع
stop مانع
set back مانع
balks مانع
balking مانع
hedges مانع
constraint مانع
in the way مانع
handicap مانع
handicaps مانع
strait jackets مانع
strait jacket مانع
balk مانع
balked مانع
obstacle مانع
restraints مانع
crests مانع
crest مانع
preventor مانع
cresting مانع
masking مانع
restraint مانع
flight مانع
obstaele مانع
flight مانع در دو
withholding مانع شدن
crested مانع دید
withheld مانع شدن
exclude مانع شدن
crimped مانع چروکیدن
crimp مانع چروکیدن
withholds مانع شدن
repressive مانع شونده
withhold مانع شدن
deterrents مانع شونده
rein مانع شدن
closed <adj.> <past-p.> مانع شده
obstructive <adj.> مانع آفرین
excludes مانع شدن
deterrent مانع شونده
prevented مانع شدن
preventing مانع شدن
inhibiter مانع شونده
hold-ups مانع شدن
hold-up مانع شدن
hold up مانع شدن
prevents مانع شدن
disabled <adj.> <past-p.> مانع شده
bar مانع نوشگاه
blocked <adj.> <past-p.> مانع شده
prevent مانع شدن
bloc مانع ورادع
sound barrier مانع صوتی
stockades ایجاد مانع
blocs مانع ورادع
stockade ایجاد مانع
barred <adj.> <past-p.> مانع شده
crimps مانع چروکیدن
barricaded <adj.> <past-p.> مانع شده
locked <adj.> <past-p.> مانع شده
natural obstacle مانع طبیعی
imperviable مانع ازدخول
preclusion ایجاد مانع
hurdler دونده دو با مانع
protective barrier مانع حمایتی
restrainer مانع شونده
sear stop مانع چخماق
high hurle مانع بلند
gelandesprung پرش از مانع
estopel مانع ادعا
estop مانع شدن
emcumber مانع شدن
dike دیوار مانع
obstacle sense حس مانع یابی
in the road مانع راه
incumber مانع شدن
legitimate excuse مانع مشروع
legal impediment مانع مشروع
obstructively بطور مانع
legal impediment مانع قانونی
keep back مانع شدن
keep away مانع شدن
obturate مانع شدن
overslaugh مانع شدن
intromit مانع شدن
intermediate hurdle مانع متوسط
paratonic مانع رشد
inhibitor مانع شونده
deobstruent رد کننده مانع یا سد
defilade حفاظ مانع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com