Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
covering barrier	مانع پوششی
Other Matches
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
integumentary	پوششی
tegumentary	پوششی
fullback	دفاع پوششی
tegumnentum	غشاء پوششی
tegmentum	غشاء پوششی
screening force	نیروی پوششی
screening fire	اتش پوششی
covering letter	نامه پوششی
hedging	تبدیل پوششی
coverage	دفاع پوششی
screening effect	اثر پوششی
covering letters	نامه پوششی
sheeting	پوششی لفاف
caul	غشاء پوششی
tunica	غشاء پوششی
full back	مدافع پوششی
covering force	نیروی پوششی
lap joint	اتصال پوششی
covering troops	یکانهای پوششی
fascias	لایه پوششی فیبری
fascia	لایه پوششی فیبری
epithelialize	بافت پوششی شدن
epithelize	بافت پوششی شدن
coating	پوششی از یک لایه رنگ یا گچ
landaulet n	گردونه کوچکی که پوششی دارد
acanthoma	اماس سلولهای خارداربافت پوششی مالپیقی
slipcover	پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
wing covert	پر پوششی روی پرهای مخصوص پرواز پرنده
intima	درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
hydathode	ساختمان پوششی گیاهان عالی که دارای عمل تراوش مایع میباشند
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
antistatic mat	پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
rear party	نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
sounds	پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
soundest	پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sounded	پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sound	پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
screening electrons	الکترونهای پوششی الکترونهای پوشاننده
screens	دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings	دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen	دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened	دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
blocks	مانع
blocked	مانع
hinder	مانع
obstaele	مانع
hindered	مانع
encumbrances	مانع
degage	بی مانع
block	مانع
snag	مانع
crest	مانع
cresting	مانع
crests	مانع
strait jackets	مانع
strait jacket	مانع
snags	مانع
preventive	مانع
dike	مانع
masking	مانع
pull-backs	مانع
snagging	مانع
encumbrance	مانع
hold back	مانع
pull back	مانع
impediment	مانع
swimmingly	بی مانع
shackles	مانع
shackling	مانع
hurdles	دو با مانع
stumbling block	مانع
stumbling blocks	مانع
preventor	مانع
hurdles	مانع
interference	مانع
hurdle	دو با مانع
hurdle	مانع
shackled	مانع
shackle	مانع
impeditive	مانع
pull-back	مانع
hindrance	مانع
hindrances	مانع
hindering	مانع
repellents	مانع
set back	مانع
repellent	مانع
massif	مانع
massifs	مانع
impediments	مانع
impedient	مانع
impedimental	مانع
hinders	مانع
clogged	مانع
stops	مانع
clogs	مانع
barricades	مانع
barricaded	مانع
stopping	مانع
barricading	مانع
baulks	مانع
baulking	مانع
baulked	مانع
balks	مانع
balking	مانع
balked	مانع
balk	مانع
barriers	مانع
barricade	مانع
hedge	مانع
hedged	مانع
constraint	مانع
hedges	مانع
in the way	مانع
handicaps	مانع
handicap	مانع
stopped	مانع
dead lock	مانع
bar	مانع
bars	مانع
curtains	مانع
flight	مانع
flight	مانع در دو
barrier	مانع
obstacle	مانع
restraint	مانع
restraints	مانع
drawback	مانع
drawbacks	مانع
stop	مانع
shields	مانع
shield	مانع
clog	مانع
deterrents	مانع شونده
debar	مانع شدن
crested	مانع دید
deterrent	مانع شونده
hindered	مانع شدن
hinders	مانع شدن
intromit	مانع شدن
hindering	مانع شدن
keep back	مانع شدن
keep away	مانع شدن
debars	مانع شدن
debarring	مانع شدن
debarred	مانع شدن
defilade	حفاظ مانع
revoking	مانع شدن
intermediate hurdle	مانع متوسط
hinder	مانع شدن
revokes	مانع شدن
revoked	مانع شدن
repressive	مانع شونده
covering barrier	مانع پوشاننده
beach obstacle	مانع ساحلی
gelandesprung	پرش از مانع
barbette	مانع برج
hold-up	مانع شدن
crimps	مانع چروکیدن
crimped	مانع چروکیدن
crimp	مانع چروکیدن
excludes	مانع شدن
exclude	مانع شدن
prevents	مانع شدن
estopel	مانع ادعا
estop	مانع شدن
deobstruent	رد کننده مانع یا سد
class barrier	مانع طبقهای
dike	دیوار مانع
emcumber	مانع شدن
blocs	مانع ورادع
prevent	مانع شدن
bloc	مانع ورادع
prevented	مانع شدن
preventing	مانع شدن
high hurle	مانع بلند
hold-ups	مانع شدن
obstructing	مانع شدن
in the road	مانع راه
antitank obstacle	مانع ضد تانک
antisubmarine barrier	مانع ضد زیردریایی
incumber	مانع شدن
obstructed	مانع شدن
acinetic	مانع حرکت
inhibiter	مانع شونده
inhibitor	مانع شونده
imperviable	مانع ازدخول
obstructs	مانع شدن
sound barrier	مانع صوتی
bulletproof	ضد یا مانع گلوله
rein	مانع شدن
withholds	مانع شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com