Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
He stands there like a duck in a thunder storm.
<idiom>
مانند خر در گل گیر کرده.
[اصطلاح مجازی]
Search result with all words
as like as two peas
مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
Other Matches
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate
لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous
فسیل مانند سنگواره مانند
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
infusions
دم کرده
gelid
یخ کرده
puff pastry
پف کرده
soufflTs
پف کرده
souffle
پف کرده
unconscious
غش کرده
souffles
پف کرده
infusion
دم کرده
off the trail
پی گم کرده
unconsciously
غش کرده
beastby
کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
bloat
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
bouffant
پف کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
protuberant
باد کرده
deep rooted
ریشه کرده
picked
پاک کرده
intumescent
اماس کرده
refined
تمیز کرده
fled
فرار کرده
distent
ورم کرده
purified
پاک کرده
clarified
صاف کرده
chose
انتخاب کرده
inwrought
از تو کار کرده
grown-ups
رشد کرده
it is very easily done
کرده میشود
grown-up
رشد کرده
begotten
تولید کرده
intumescent
باد کرده
swollen
اماس کرده
in flower
شکوفه کرده
whey
شیرچرخ کرده
warm infusion
چیز دم کرده
swollen
ورم کرده
iced
خنک کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
overage
کم رشد کرده
blubbery
ورم کرده
billowy
باد کرده
decorated
زینت کرده
bendon
نیت کرده
knotted
ازدحام کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
beheld
مشاهده کرده
pulled
خشک کرده
strained
صاف کرده
inveterate
ریشه کرده
sawn
اره کرده
mistaken
اشتباه کرده
risen
طلوع کرده
educated
تحصیل کرده
let it be done
کرده شود
airless
گرفته یا دم کرده
baggily
بطورباد کرده
restrained
لگام کرده
tinned
قوطی کرده
rooted
ریشه کرده
wedded
ازدواج کرده
nodular
ورم کرده
sweated
عرق کرده
carpeted
فرش کرده
fubsy
قوز کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
blown
ورم کرده
full-grown
رشدکامل کرده
fucate
رنگ کرده
ghee
کره اب کرده
ghi
کره اب کرده
full grown
رشدکامل کرده
tumescent
ورم کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
fecit
درست کرده
farthingale
دامن پف کرده
farcie
دلمه کرده
farci
دلمه کرده
began
شروع کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
they have done their work
را کرده اند
testate
وصیت کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
fretty
اماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
unruffled
ارام کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
grown
رشد کرده
bunged up
باد کرده
getting
کسب کرده
fried
سرخ کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
tumid
اماس کرده
deep-rooted
ریشه کرده
self taught
تحصیل کرده
enrooted
ریشه کرده
ventricular
باد کرده
indrawn
جذب کرده
smoothfaced
صاف کرده
hidden
پنهان کرده
gets
کسب کرده
painted
رنگ کرده
get
کسب کرده
shot
اصابت کرده
shots
اصابت کرده
iced ppa
خنک کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
neutralized
بیطرف کرده شده
saute
در روغن سرخ کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
Now you are picking on me.
حالادیگر به من بند کرده ای
ingrained
دیرینه ریشه کرده
shaveling
ادم اصلاح کرده
they are on strike
اعتصاب کرده اند
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
the tribes are all up
طغیان کرده اند
school drop out
ترک تحصیل کرده
self educated
پیش خودتحصیل کرده
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
made up
مصنوعی بزک کرده
ranker
افسر سربازی کرده
made-up
مصنوعی بزک کرده
self-educated
پیش خودتحصیل کرده
angrier
ورم کرده دژم
stum
اب انگورتازه درخم کرده
angry
ورم کرده دژم
cultured
مهذب تحصیل کرده
de-
کرده را خنثی کردن
angriest
ورم کرده دژم
tumescent
اماس کرده اماسیده
you are mistaken
اشتباه کرده اید
foreseen
پیش بینی کرده
borne
تحمل کرده یاشده
tumid
ورم کرده متورم
forgotten
فراموش کرده یا شده
turgescent
باد کرده پرطمطراق
frying
گوشت سرخ کرده
married
عروسی کرده متاهل
fry
گوشت سرخ کرده
begun
شروع کرده یا شده
fries
گوشت سرخ کرده
trigmous
سه بار عروسی کرده
broiled meat
گوشت سرخ کرده
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
cecils
قیمه سرخ کرده
grenadine
مرغ دلمه کرده
a fried sausage
یک سوسیس سرخ کرده
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
The door is jammed.
در گیر کرده است.
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
clerisy
طبقه تحصیل کرده
dried fruit
میوه خشک کرده
newlywed
تازه ازدواج کرده
magdalen or lene
فاحشه توبه کرده
cowslip tea
گل گاو زبان دم کرده
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
French fries
سیب زمینی سرخ کرده
I'm fed up with it.
<idiom>
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
melba toast
نان سرخ کرده وبرشته
chips
سیب زمینی سرخ کرده
pullet
مرغ تازه تخم کرده
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
chip
سیب زمینی سرخ کرده
pullets
مرغ تازه تخم کرده
d. butter
کره اب کرده و امیخته با ارد
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
drawn butter
کره اب کرده وامیخته با ارد
if he has found it
اگر ان را پیدا کرده باشد
contended
مخالفت کرده با رقابت کردن
contend
مخالفت کرده با رقابت کردن
dressed up to the nines
هفت قلم ارایش کرده
i was in an awkword p
بد جوری گیر کرده بودم
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
I'm tired of it.
<idiom>
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
I'm sick of it.
<idiom>
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
I'm fed up with it.
<idiom>
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
it is f. wrought
کارفریف روی ان کرده اند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com