Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
flocculose
مانند دسته پشم بهم چسبیده کرکی
Other Matches
flocculous
مانند دستههای پشم بهم چسبیده
bouquet design
طرح دسته گلی مانند گل فرنگ
posy
[bouquet]
یک دسته گل
[مانند گل فرنگ و یا نقش های لهستانی]
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
villous
کرکی
flannelette
کرکی
fuzzy
کرکی
villiform
کرکی
fuzzier
کرکی
flocculent
کرکی
lanose
کرکی
tomentulose
کرکی
shagginess
کرکی
cottony
کرکی
flocky
کرکی
fuzziest
کرکی
flocculous
کرکی
fluffy
کرکی
fluffiness
خاصیت کرکی
plumy
شبیه پر کرکی
downiness
حالت کرکی
woolie
عرق گیر کرکی
wooly
عرق گیر کرکی
villiform
دارای ریشههای کرکی و مخملی
fuzz
ریش تازه جوان کرکی شدن
lanugo
کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
close aboard
چسبیده به
clung
چسبیده
adhesive
چسبیده
adhesives
چسبیده
sessile
چسبیده
stickit
چسبیده
skin-tight
چسبیده
conglutinate
به هم چسبیده
adnascent
چسبیده
coherent
چسبیده
incompact
بهم چسبیده
syndactylism
چسبیده انگشتی
adherents
بهم چسبیده
coadunate
بهم چسبیده
skintight
چسبیده بتن
impacted
بهم چسبیده
serried
بهم چسبیده
sealed
محکم چسبیده
skintight
بپوست چسبیده
seried
بهم چسبیده
adherent
بهم چسبیده
concrete
بهم چسبیده
syndacty
چسبیده انگشت
adnate
بهم چسبیده
gomerulus
توده بهم چسبیده
adequateness
بهم چسبیده بودن
adhering
بهم چسبیده بودن
hide bound
پوست بتن چسبیده
hidebound
پوست بتن چسبیده
Siamese twins
دوقلوهای بهم چسبیده
parabiotic twins
دوقلوهای بهم چسبیده
adheres
بهم چسبیده بودن
adhered
بهم چسبیده بودن
adhere
بهم چسبیده بودن
systylous
دارای خامههای بهم چسبیده
syndactyle
دارای دو یا چندانگشت بهم چسبیده
siamese twin
یکی از دو قلوهای بهم چسبیده
jerkins
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
jerkin
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
plectognath
ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
gyrus
لبه بهم چسبیده بین شیارهای مغز
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
grape shot
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
back slide
شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
spread eagle
سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
lamellate
لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous
فسیل مانند سنگواره مانند
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
fuzz
ریش ریش شدن کرکی کردن
key
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
sorts
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
shoals of people
دسته دسته مردم
group
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
scores of people
دسته دسته مردم
classify
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
sort
دسته دسته کردن
sect
دسته دسته مذهبی
trooping
دسته دسته شدن
sorted
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
streams of people
دسته دسته مردم
groups
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
troop
دسته دسته شدن
windrow
دسته دسته کردن
trooped
دسته دسته شدن
sects
دسته دسته مذهبی
they came in bands
دسته دسته امدند
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
platoons
دسته
bunching
دسته
platoon
دسته
passel
دسته
assortments
دسته
tussock
دسته مو
tussocks
دسته مو
nib
دسته
groups
دسته دسته
scores
دسته دسته
hilts
دسته
bunches
دسته
bunched
دسته
wisp
دسته
handle
دسته
assortment
دسته
handles
دسته
bunch
دسته
work team
دسته
wisps
دسته
shook
دسته
batch
دسته
parcels
دسته
skulking
دسته
bracket
دسته
lever
دسته
levers
دسته
gang
دسته
skulks
دسته
confraternity
دسته
skulked
دسته
skulk
دسته
group
دسته
parcel
دسته
batches
دسته
trooping
دسته
trooped
دسته
troop
دسته
groups
دسته
gangs
دسته
pitman
دسته
sheaf
دسته
helm
دسته
helms
دسته
hilt
دسته
tufts
دسته
category
دسته
clans
دسته
A bunch ( bouquet ) of flowers .
دسته گل
bail arm
دسته
lugs
دسته
lugging
دسته
genus
دسته
lugged
دسته
A bouquet (bunch)of flowers.
دسته گه
lug
دسته
clan
دسته
army
دسته
armies
دسته
tuft
دسته
nibs
دسته
procession
دسته
range
دسته
bundle
دسته
handhold
دسته
ranged
دسته
ranges
دسته
cluster
دسته
handgrip
دسته
teams
دسته
team
دسته
bodle
دسته
boodle
دسته
crank
دسته
haft
دسته
kinds
دسته
cranked
دسته
kindest
دسته
sections
دسته
bundling
دسته
section
دسته
bevy
دسته
helve
دسته
processions
دسته
cluster bombs
دسته
lot
دسته
brigades
دسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com