Dictiornary-Farsi | مانور مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
joint exercise	مانور مشترک


Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
ease of movement	مانور
shunting	مانور
maneuver	مانور
mass of maneuver	حجم مانور
handle	مانور کردن
handles	مانور کردن
ship handling	مانور با کشتی
maneuver and fire	اتش و مانور
maneuverability	قابلیت مانور
maneuvering board	لوحه مانور
exercise commander	فرمانده مانور
free maneuver	مانور ازاد
exercise term	عنوان مانور
umpires	داور مانور
fire and maneuver	اتش و مانور
combat exercise	مانور جنگی
umpire	داور مانور
plan of maneuver	طرح مانور
scheme of maneuver	طرح مانور
umpired	داور مانور
exercise	مانور نظامی
exercised	مانور نظامی
exercises	مانور نظامی
umpiring	داور مانور
maneuvring	طرح کردن مانور
gate operating platform	سکوی مانور دریچه ها
manoeuvring	طرح کردن مانور
manoeuvres	طرح کردن مانور
wishbone	نوعی طرح مانور
wishbones	نوعی طرح مانور
tight t	طرح اصلی مانور تی
maneuvred	طرح کردن مانور
maneuvres	طرح کردن مانور
manoeuvre	طرح کردن مانور
manoeuvred	طرح کردن مانور
sea room	شعاع مانور دریایی
gate operating deck	سکوی مانور دریچه ها
map maneuver	مانور روی نقشه
out maneuver	تفوق جستن در مانور
wishbone t	نوعی طرح مانور
exercise code word	رمز عملیات مانور
bump and run	نوعی مانور دفاعی
bump and go	نوعی مانور دفاعی
williamson turn	نوعی مانور دریایی
controlled exercise	مانور کنترل شده
quartermaster's notebook	دفتر مانور ناو
maneuvres	مشق کردن مانور دادن
maneuvring	مشق کردن مانور دادن
maneuver	حرکت جنگی مانور کردن
manoeuvre	مشق کردن مانور دادن
manoeuvred	مشق کردن مانور دادن
manoeuvres	مشق کردن مانور دادن
maneuvred	مشق کردن مانور دادن
maneuvering board	تابلوی نمایش مانور ناوها
flying wedge	نوعی مانور تهاجمی قدیمی
pilot rudder	تیغه سکان مانور ناو
out maneuver	برتری مانور پیدا کردن
ease of movement	سهولت حرکت راحتی مانور
manoeuvring	مشق کردن مانور دادن
ground game	روش استفاده از مانور دویدن
drift	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
feints	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
feinting	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
feinted	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
feint	نوعی درو در خرک مانور انفعالی
garryowen	مانور مهاجمی بافرستادن توپ هوایی
clamp anf rake	مانور برای کنترل گوی درمواجه
deropement	مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
wingover	مانور بانیم چرخش یا نیم دایره
drifts	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifted	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifting	مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
submarine	مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
progressive	مانور با گذاشتن پای ازاد جلوپای اسکیت
submarines	مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
audible	تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
sled	وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sleds	وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
intercommon	حق مشترک
common user	مشترک
participants	مشترک
conjoint	مشترک
commonality	مشترک
commonalities	مشترک
party lines	خط مشترک
party line	خط مشترک
held in common	مشترک
participant	مشترک
subscriber	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
commonest	مشترک
commoners	مشترک
common	مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
joint	مشترک
sense	حس مشترک
rachis	دیرک مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
joint supply	عرضه مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
mutual debts	دیون مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common wall	دیوار مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common language	زبان مشترک
commonweal	مشترک المنافع
EEC	بازار مشترک
complex fraction	برخه مشترک
concerted action	عمل مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
common multiple	مضرب مشترک
mutual interests	منافع مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
joint force	نیروی مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
synergy	عمل مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint account	حساب مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint staff	ستاد مشترک
halvers	نیمه مشترک
joint shares	سهام مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
common gender	جنس مشترک
party walls	دیوار مشترک
collective	مشترک عمومی
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
condominiums	تسلط مشترک
party line	مرز مشترک
party lines	مرز مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
commonwealths	مشترک المنافع
Common Market	بازار مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
joint costs	هزینه مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
meant	میان مشترک
interface	وجه مشترک
party wall	دیوار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
common denominator	مخرج مشترک
interface	سطح مشترک
middling	جمله مشترک
interfaces	وجه مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
interfaces	سطح مشترک
bottom layer	لایه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
common	مشترک اشتراکی
cooperation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
common area	ناحیه مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
common factor	عامل مشترک
coefficients	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک

joint exercise

مانور مشترک