English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
game fish ماهی مجاز برای صیادی
Other Matches
keepers ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keeper ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
predacity صیادی
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
launching قایق ورزشی و صیادی
launch قایق ورزشی و صیادی
launched قایق ورزشی و صیادی
launches قایق ورزشی و صیادی
center of gravity limits محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
intermediate contingency قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
gig نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
kiddle بند توردار برای ماهی گیری
purse seine تور کیسهای برای ماهی گیری
gigs نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
bass bug حشره برای گرفتن ماهی خاردار
horn socket [وسیله ای که از آن برای صید ماهی استفاده می شود]
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
tags جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tag جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
put and take fishing انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
grilse ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
eye-form [شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
jacklight ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
sealsking نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
guppies ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fished ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fishes ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
grayfish نوعی ماهی روغن سگ ماهی
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
sea calf گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
commissioned مجاز
permitted مجاز
licensed مجاز
authorised مجاز
metonymy مجاز
lawful مجاز
certified مجاز
tropologic مجاز
at liberty مجاز
licensable مجاز
allowed مجاز
admittable مجاز
admissible مجاز
permissive مجاز
admissibll مجاز
permissible مجاز
authorrized مجاز
toluene حد مجاز
allowable مجاز
rated مجاز
authorized مجاز
legal مجاز
frees مجاز منفصل
legitimises مجاز کردن
tolerances تفاوت مجاز
legitimised مجاز کردن
freeing مجاز منفصل
freed مجاز منفصل
revocable contract عقد مجاز
metonym مجاز مرسل
allowable cargo load حداکثربار مجاز
legitimized مجاز کردن
ban item غیر مجاز
legitimize مجاز کردن
legitimization مجاز کردن
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
legitimising مجاز کردن
bag limit حد مجاز صید
permissible dosage دوز مجاز
height clearance ارتفاع مجاز
complemented حد مجاز مکمل
tolerances خطای مجاز
authorised clerk واسطه مجاز
authorized program برنامه مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized bank بانک مجاز
prescribed load بار مجاز
tolerance limit خطای مجاز
troplogy مجاز گوئی
bona fide holder دارنده مجاز
trope مجاز استعاره
authorise مجاز نمودن
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
free مجاز منفصل
authorized strength استعداد مجاز
tolerance تفاوت مجاز
figuratively بطور مجاز
fair game شکار مجاز
accredited مجاز معتبر
tolerance خطای مجاز
licit روا مجاز
working load بار مجاز
justifiability مجاز بودنی
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
idiographic وابسته به مجاز
safe load بار مجاز
permitting مجاز کردن
allowable cargo load بار مجاز
allowable level تراز مجاز
allowable load بار مجاز
allowable stress تنش مجاز
permissible velocity سرعت مجاز
dosing مقدار مجاز
doses مقدار مجاز
dosed مقدار مجاز
dose مقدار مجاز
on the house <idiom> مجاز درکاری
complement حد مجاز مکمل
setting شدت مجاز
permits مجاز کردن
permit مجاز کردن
speed limit سرعت مجاز
speed limits سرعت مجاز
permissible deviation تفاوت مجاز
contraband غیر مجاز
unauthorized غیر مجاز
permissible load بار مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
admitance روا مجاز
permissible velocity تندی مجاز
permissibly بطور مجاز
lawfully به طور مجاز
settings شدت مجاز
complementing حد مجاز مکمل
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
allowance میزان مجاز
licensing hours زمان مجاز
working stress تنش مجاز
not allowed غیر مجاز
allowances میزان مجاز
impermissible غیر مجاز
legitimizing مجاز کردن
legitimizes مجاز کردن
complements حد مجاز مکمل
ranges مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
ranged مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list لیست قطعات مجاز
table of allowance جدول سهمیه مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
range مجموعه مقادیر مجاز
prescribed load بار مهمات مجاز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
security مشخصات کاربران مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
rating نحوه عملکرد مجاز
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
ratings نحوه عملکرد مجاز
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
illigal character کاراکتر غیر مجاز
licitly بطور مجاز یا مشروع
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
numbers مجموعه مقادیر مجاز
tare وزن مجاز یک فرف
forbidden band نوار غیر مجاز
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
tensile stress تنش کششی مجاز
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
number مجموعه مقادیر مجاز
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
teleost ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
authorized stockage list لیست ذخیره انبار مجاز
frequency tolerance میزان تغییر مجاز فرکانس
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com