Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
ether
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
Other Matches
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
geraniol
الکل اشباع شده مایع و معطر
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
plantable lanceolata
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
code level
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
nil pointer
اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
pucks
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
puck
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
to play the giddy goat
سبکی کردن
etherization
بیهوش کردن
anesthetizes
بیهوش یا بیحس کردن
anesthetized
بیهوش یا بیحس کردن
anesthetizing
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizing
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetize
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetising
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetises
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetized
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizes
بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetised
بیهوش یا بیحس کردن
to place
[put]
somebody in an artificial coma
کسی را بیهوش کردن
[پزشکی]
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
ink
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
inks
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
benzene
هیدروکربور معطر وبی رنگی بفرمول 6H6C که ازتقطیر قطران بدست میامد بنزین
parting salute
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
etherize
بااتر بیهوش کردن کرخت کردن
backlit display
واحد نمایش کریستال مایع که برای بهبودبخشیدن به شدت تصویرنور مناسبی دارد
pascal's law
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
nitro
مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
stupefy
گیج کردن بیهوش کردن
l.l.c
liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
off the wagon
<idiom>
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to quit something cold turkey
چیزی را یکدفعه ترک کردن
[مانند سیگار یا الکل]
condensation
مایع کردن
crystals
صفحه چاپ شده که از یک چراغ قوی کنترل شده توسط کریستال مایع برای تولید تصویر در طبل حساس به عکس استفاده میشود
crystal
صفحه چاپ شده که از یک چراغ قوی کنترل شده توسط کریستال مایع برای تولید تصویر در طبل حساس به عکس استفاده میشود
dunking
در مایع فرو کردن
dunk
در مایع فرو کردن
condensation
مایع کردن گاز
dunks
در مایع فرو کردن
fluidize
تبدیل به مایع کردن
to strain a liquid
صاف کردن یک مایع
dunked
در مایع فرو کردن
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
frivolity
سبکی
frivolously
به سبکی
stylist
سبکی
portability
سبکی
flippancy
سبکی
frivolouseness
سبکی
featheriness
سبکی
stylists
سبکی
legerity
سبکی
lightsomeness
سبکی
lightly
به سبکی
potability
سبکی
lightness
سبکی
liquefy
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying
گداختن تبدیل به مایع کردن
desorption
جدا کردن گاز از مایع
liquidating
از بین بردن مایع کردن
liquidated
از بین بردن مایع کردن
liquidate
از بین بردن مایع کردن
liquidates
از بین بردن مایع کردن
liquify
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefied
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies
گداختن تبدیل به مایع کردن
flippantly
ازروی سبکی
contumely
خفت سبکی
shitu ryu
سبکی در کاراته
corkiness
سبکی خشکی
a strange
[an odd]
way
سبکی عجیب
call directing code
یک کد دو یا سه کاراکتری است که در سیستم تله تایپ بکارمی رود
cdc
یک کد دو یا سه کاراکتری است که در سیستم تله تایپ بکارمی رود
spread
[منتشر کردن مایع روی سطح]
unconsciously
بیهوش
unconscious
بیهوش
witless
بیهوش
unintelligent
بیهوش
slow-witted
بیهوش
comatose
بیهوش
lackwit
بیهوش
buoyancy
سبکی شادابی روح
We had a light fall of snow.
برف سبکی بارید
liquid liquid chromatography
کروماتوگرافی مایع- مایع
lighted
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
semiconscious
نیمه بیهوش
lackwit
ادم بیهوش
semi-conscious
نیمه بیهوش
to space out
بیهوش شدن
church text
یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود
pass out
ناگهان بیهوش شدن
incapacitating agent
عامل بیهوش کننده
superscripsit
بسته نرم افزاری که به منظور پردازش کلمه درسیستمهای ریزکامپیوتر بکارمی رود
keypad
وسیله ورودی که مجموعهای از کلیدهای رقم دهدهی وکلیدهای مخصوص را بکارمی برد
Free Tudor
[سبکی که به شکل ستوندار سبک تئودور و الیزابت است.]
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
knockout
با ضربت بیهوش کنندهای حریف رابزمین زدن ضربه فنی
knockouts
با ضربت بیهوش کنندهای حریف رابزمین زدن ضربه فنی
What she wears speaks volumes about her.
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
many people
خیلی اشخاص
natural persons
اشخاص طبیعی
many persons
خیلی اشخاص
many a man
بسا اشخاص
few men
اشخاص کمی
great persons
اشخاص بزرگ
these people
این اشخاص
personae
اشخاص یک کتاب
personas
اشخاص یک کتاب
person perception
ادراک اشخاص
displaced persons
اشخاص پناهنده
persona
اشخاص یک کتاب
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
artificial persons
اشخاص حقوقی
dunnage
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
blacklist
صورت اشخاص بدحساب
withindoors
اشخاص داخل منزل
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
panel
صورت اسامی اشخاص
panels
صورت اسامی اشخاص
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
blacklisting
صورت اشخاص بدحساب
inter alia
میان اشخاص دیگر
blacklists
صورت اشخاص بدحساب
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
dog paddle
شنای اشخاص مبتدی
blacklisted
صورت اشخاص بدحساب
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
lonely hearts
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
sucker list
<idiom>
لیستی از اشخاص ساده لوح
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
intelligentsia
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
alcohol
الکل
spirit
الکل
spiriting
الکل
water/alcohol
الکل
spirit of wine
الکل
spirits of wine
الکل
mixed laws
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
spirit varnish
لاک الکل
methyl alcohol
الکل متیلیک
tertiary alcohol
الکل 3 درجه
spiritous
الکل دار
alcoholimeter
الکل سنج
methanol
الکل متیلیک
ethanol
الکل اتیلیک
ethanol
الکل معمولی
alcoholmeter
الکل سنج
alcoholic
دارای الکل
anhydrous alcohol
الکل مطلق
lacquers
لاک الکل
varnish
لاک الکل
alcoholics
معتادبنوشیدن الکل
neutral spirits
الکل سفید
varnishes
لاک الکل
alcoholics
دارای الکل
ethyl alcohol
الکل اتیلیک
alcoholic
معتادبنوشیدن الکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com