English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
English Persian
liquefacient مایع کننده
Search result with all words
coolant مایع سرد کننده
coolants مایع سرد کننده
liquefacient مایع ترشح کننده
toluene مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
Other Matches
pascal's law هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
liquid liquid chromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
steep مایع
steepest مایع
liquids مایع
liquid/gas separator مایع
liquid مایع
waters مایع
watering مایع
anti icing fluid مایع ضد یخ
aneroid بی مایع
watered مایع
water مایع
fluidal مایع
fulidal مایع
pool cathode tube لامپ مایع
mercury pool tube لامپ مایع
sealing liquid مایع اب بندی
liquified petroleum gas گاز مایع
lox اکسیژن مایع
liquidly بشکل مایع
glues چسب مایع
pool tube لامپ مایع
gluing چسب مایع
resolvent <adj.> مایع محلل
liquid crystal کریستال مایع
out back چسب مایع
paraffin oil پارافین مایع
pool rectifier لامپ مایع
pool cathode کاتد مایع
liquid crystals کریستال مایع
liquid ammonia امونیاک مایع
liquidity index اندیس مایع
liquefaction مایع شدن
liquefaction تبدیل به مایع
furfuraldehyde مایع الدئیدی
condensation مایع کردن
sops غذای مایع
sop غذای مایع
developer liquid مایع فهور
battery liquid مایع باتری
absorption liquid مایع جذب
deicer مایع ضدیخ
cutback bitumen قیر مایع
cryogenic liquid مایع سرمازا
anti detonant مایع ضد بدسوزی
liquefied gas گاز مایع
liquid gas گاز مایع
liquescence مایع شدگی
liquid state حالت مایع
liquid soap صابون مایع
liquid propellant سوخت مایع
liquid propellant خرج مایع
liquid oxygen اکسیژن مایع
liquid nitrogen نیتروژن مایع
liquid hydrogen هیدروژن مایع
liquid hydrates مایع هیدراتها
liquid glass شیشه مایع
liquid fuel سوخت مایع
liquid exygen اکسیژن مایع
liquid air هوای مایع
liquescent مایع شونده
antidim مایع ضد تشکیل مه
semifluid نیم مایع
glue چسب مایع
spinal fluid مایع نخاعی
grume مایع چسبناک
fluids مایع متحرک
solvent <adj.> مایع محلل
subaqueous زیر مایع
liquid foundation کرم مایع
dissolving <adj.> مایع محلل
glueing چسب مایع
solvents مایع محلل
semiliquid نیمه مایع
semiliquid مایع غلیظ
vitrous humor مایع زجاجیه
fluid مایع متحرک
water glass شیشه مایع
semiliquid مایع چسبنده
silicate of soda شیشه مایع
sodium metasilicate شیشه مایع
soluble glass شیشه مایع
sodium silicate شیشه مایع
liquid membrance electrode الکترود مایع غشایی
dunking در مایع فرو کردن
liquid propellant خرج پرتاب مایع
filtrate مایع زیر صافی
filtrate مایع تصفیه شده
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
dunks در مایع فرو کردن
fluidization تبدیل به مایع شدن
liquidised بصورت مایع دراوردن
liquidizes بصورت مایع دراوردن
l.n.g گاز مایع طبیعی
liquidized بصورت مایع دراوردن
hypergol مایع قابل اشتعال
liquefiable قابل تبدیل به مایع
condensation مایع کردن گاز
liquidize بصورت مایع دراوردن
gas liquid partitions chromatography کروماتوگرافی گاز- مایع
liquidising بصورت مایع دراوردن
gas liquid chromatography کروماتوگرافی مایع گاز
liquid air هوای مایع شده
dunked در مایع فرو کردن
liquidises بصورت مایع دراوردن
liquid air container مخزن هوای مایع
fluidize تبدیل به مایع کردن
liquidizing بصورت مایع دراوردن
sealing compound مایع درز بند
diergolic سوخت مایع ثابت
diergolic خرج مایع پایدار
coolant مایع داخل رادیاتور
out back مایع روان شده
coolants مایع داخل رادیاتور
soldering fluid مایع لحیم کاری
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
dunk در مایع فرو کردن
rapid curing cutback قیر مایع زودگیر
cerebro spinal fluid مایع مغزی- نخاعی
cn solution گازاشک اور مایع
supercooled liquid مایع ابر سرد
superheated liquid مایع ابر گرم
liquid measure مقیاس حجم مایع
to strain a liquid صاف کردن یک مایع
csf مایع مغزی- نخاعی
liquified natural gas گاز مایع طبیعی
eyewash مایع چشم شویی
liquid rocket راکت سوخت مایع
liquid propellant سوخت مایع موشک
electrolyte مایع کار الکترولیت
electrolytes مایع کار الکترولیت
hydrothorax تجمع مایع در حفره جنب
hydrocephaly ازدیاد غیر عادی مایع
liquefy گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies گداختن تبدیل به مایع کردن
cavitation ایجاد حبابهای داخل یک مایع
grid pool tube لامپ مایع شبکه دار
hydrocephalus ازدیاد غیر عادی مایع
ascites جمع شدن مایع در شکم
LCD صفحه نمایش کریستال مایع
desorption جدا کردن گاز از مایع
eutectic change تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
liquidated از بین بردن مایع کردن
liquefying گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefied گداختن تبدیل به مایع کردن
spittle مایع مترشحه از غدد بزاقی تف
liquify گداختن تبدیل به مایع کردن
soaks بوسیله مایع اشباع شدن
thief sample نمونه مایع مخزن ناو
soak بوسیله مایع اشباع شدن
liquidating از بین بردن مایع کردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
liquidate از بین بردن مایع کردن
solgel نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
reflux جریان برگشت مایع برگردان
regenerative cooling استفاده از سرمای مایع ورودی
dips فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
pyridine قلیای مایع بیرنگ وازت دار
spread [منتشر کردن مایع روی سطح]
ullage حجم بالای سطح مایع تانک
g.l.c. gas-liquidchromatography کروماتوگرافی گاز- مایع
geraniol الکل اشباع شده مایع و معطر
fluidic مایع مانند جسم سیال یامایع
dip فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
pint پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
oleate نمک الی اسید اولئیک مایع روغنی
inks مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
ink مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
octane هیدروکربنهای مایع و پارافینی ایزومریک بفرومول 81H8C
pints پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
consolute ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
cleaned مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
cryogenic liquid گاز مایع شده در درجه حرارت خیلی پایین
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
liquid crystal display صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
soakage مقدار مایع جذب شده بوسیله خیس خوری
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
liquid crystal displays صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
cleanest مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
cleans مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
liquid crystal bar graph panel indicator شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع
fluid dram واحد سنجش مایعات برابر با8/1 اونس مایع
electrophoresis حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
memiscus زاویه تماس بین سطح مایع وجدار فرف
aftershave [مایع خوشبویی که مردان بعد از اصلاح به صورت می زنند.]
cloud point دمایی که در ان مایع سردشونده شروع به کدر ومات شدن میکند
aerosol ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
to effuse از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
aerosols ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
crystal کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه می شوند که در ساعتهای مچی
hydathode ساختمان پوششی گیاهان عالی که دارای عمل تراوش مایع میباشند
crystals کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه می شوند که در ساعتهای مچی
thieving paste مایع مخصوص اغشتن شاغول اندازه گیری عمق مخزن ناو
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
backlit display واحد نمایش کریستال مایع که برای بهبودبخشیدن به شدت تصویرنور مناسبی دارد
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com