English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
English Persian
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
Other Matches
goodliness خوبی
charmingness خوبی
Excellency خوبی
Excellencies خوبی
goodness خوبی
niceness خوبی
nicety خوبی
wellness خوبی
agreeableness خوبی
agreeability خوبی
admirableness خوبی
primeness خوبی
niceties خوبی
fineness لطافت خوبی
good wishes ارزوی خوبی
lambhood بره خوبی
epicurus و خوبی است
our library is well stocked خوبی دارد
poverty is a good test خوبی است
the watch is warranted خوبی ساعت
the work was well paid پول خوبی
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
as good as بهمان خوبی
grace زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
graces زیبایی خوبی
gracing زیبایی خوبی
bovarism بوواری خوبی
excellence خوبی تفوق
a nice guy مرد خوبی
a nice guy آدم خوبی
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
maintains به خوبی مراقبت شده
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
maintain به خوبی مراقبت شده
maintained به خوبی مراقبت شده
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
What find bath. عجب حمام خوبی است
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
to set a good example سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragon مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragons مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
fizzle out <idiom> خراب شدن بعداز شروع خوبی
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com