English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
Other Matches
illierateness بی سوادی
literacy با سوادی
campaign مبارزه
fights مبارزه
campaigned مبارزه
campaigning مبارزه
bu مبارزه
campaigns مبارزه
kumite مبارزه
turn to مبارزه
struggled مبارزه
struggle مبارزه
struggles مبارزه
struggling مبارزه
fight مبارزه
economic warfare مبارزه اقتصادی
jousts مبارزه کردن
combativeness مبارزه طلبی
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
budo روش مبارزه
defiance مبارزه طلبی
challengo مبارزه کردن
challenger مبارزه طلب
challengers مبارزه طلب
election campaign مبارزه انتخاباتی
electioneering مبارزه انتخاباتی
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
jisen مبارزه واقعی
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
jiya kumite مبارزه ازاد
kachi make مبارزه تا مرگ
kyorougei مبارزه تکواندو
outdare به مبارزه طلبیدن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
sensei مبارزه مسابقهای
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
jousting مبارزه کردن
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
combats مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
battling مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
defy به مبارزه طلبیدن
passives مبارزه منفی
jousted مبارزه کردن
joust مبارزه کردن
braving به مبارزه طلبیدن
battle مبارزه ستیز
bravest به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
passive مبارزه منفی
braver به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
struggle for survival مبارزه برای بقاء
struggle for existence مبارزه برای زندگی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
combatants جنگی مبارزه طلب
tatemi میدان مبارزه کاراته
combatant جنگی مبارزه طلب
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championing مبارزه دفاع کردن از
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
champions مبارزه دفاع کردن از
swordplay مبارزه زور ازمایی
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
hajime اغاز مبارزه کاراته
champion مبارزه دفاع کردن از
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
championed مبارزه دفاع کردن از
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
pits درگود مبارزه قرار دادن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
pit درگود مبارزه قرار دادن
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com