English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
Other Matches
sparring partner یار تمرینی بوکس
prep دو تمرینی
exercise mine مین تمرینی
drill marching راهپیمایی تمرینی
practice trials کوششهای تمرینی
practice material مواد تمرینی
shooting galleries میدان تیراندازی تمرینی
interval دوهای تمرینی ارام
shooting gallery میدان تیراندازی تمرینی
training track مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
moot court دادگاه تمرینی دانشجویان حقوق
false cast پرتاب تمرینی قلاب ماهیگیری
calisthenics ورزشهای تمرینی بدون اسباب
medicine ball توپ پر تمرینی مدیسین بال
faker هواپیمای تمرینی درتیراندازی پدافند هوایی
iron boot کفش اهنی تمرینی برای تقویت عضله پا
scrimmages بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
scrimmage بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
underdistance روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
pugilism بوکس
boxes بوکس
box بوکس
boxing بوکس
ring رینگ بوکس
brass knuckles پنجه بوکس
bout مسابقه بوکس
bouts مسابقه بوکس
boxing ring رینگ بوکس
boxing gloves دستکش بوکس
boxer بوکس باز
stablemate هم تیمی بوکس
pugilism بوکس بازی
boxing glove دستکش بوکس
box wrench اچار بوکس
box spanner اچار بوکس
knuckle-dusters بوکس باز
knuckle-dusters پنجه بوکس
straight left چپ مستقیم در بوکس
knuckle duster پنجه بوکس
knuckle duster بوکس باز
knuckle-duster بوکس باز
knuckle-duster پنجه بوکس
stop استوپ داور بوکس
speedbag گلابی تمرین بوکس
savate بوکس همراه با لگد
kick boxing بوکس همراه با لگد
headharness کلاه تمرین بوکس
headguard کلاه تمرین بوکس
head gear کلاه تمرین بوکس
roped طناب رینگ بوکس
manager مدیر مسابقه بوکس
ropes طناب رینگ بوکس
managers مدیر مسابقه بوکس
stops استوپ داور بوکس
stopping استوپ داور بوکس
knock out با مشت یا بوکس ازپادراوردن
heavy bag کیسه شن تمرین بوکس
big bag کیسه شن تمرین بوکس
stopped استوپ داور بوکس
straight right راست مستقیم در بوکس
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
rope طناب رینگ بوکس
gym محل تمرین بوکس
gyms محل تمرین بوکس
punching bags کیسه شن تمرین بوکس
punching bag کیسه شن تمرین بوکس
sunday punch کاراترین ضربه در بوکس
punch ball گلابی تمرین بوکس
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
blow with the open glove ضربه با دستکش باز بوکس
make-weights سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make-weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
slugfest بوکس بدون تاکتیک صحیح
to peel off [tires] بوکس و باد کردن چرخ
bell زنگ در پایان هر روند بوکس
bells زنگ در پایان هر روند بوکس
put away ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
stances طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
stance طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
canvases پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
canvas پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
neutral corner گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
box بوکس بازی کردن سیلی زدن
peizefight مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
boxes بوکس بازی کردن سیلی زدن
low blow ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
ring stool چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
fight مبارزه
fights مبارزه
kumite مبارزه
turn to مبارزه
bu مبارزه
campaigning مبارزه
struggled مبارزه
struggling مبارزه
campaigns مبارزه
struggle مبارزه
struggles مبارزه
campaigned مبارزه
campaign مبارزه
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
marquis queensberry rules مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
roundest روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
battling مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
kachi make مبارزه تا مرگ
jiya kumite مبارزه ازاد
passive مبارزه منفی
budo روش مبارزه
jisen مبارزه واقعی
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
defiance مبارزه طلبی
kyorougei مبارزه تکواندو
passives مبارزه منفی
sensei مبارزه مسابقهای
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
outdare به مبارزه طلبیدن
battle مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
electioneering مبارزه انتخاباتی
defies به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
joust مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
jousts مبارزه کردن
challenger مبارزه طلب
challengers مبارزه طلب
election campaign مبارزه انتخاباتی
defied به مبارزه طلبیدن
combated مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
economic warfare مبارزه اقتصادی
combats مبارزه کردن
combativeness مبارزه طلبی
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
challengo مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
apron چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
aprons چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
dry run رانش ازمایشی رانش تمرینی
tatemi میدان مبارزه کاراته
struggle for existence مبارزه برای زندگی
to take up the glove قبول مبارزه کردن
struggle for survival مبارزه برای بقاء
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
hajime اغاز مبارزه کاراته
combatants جنگی مبارزه طلب
champions مبارزه دفاع کردن از
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
championing مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
champion مبارزه دفاع کردن از
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
combatant جنگی مبارزه طلب
swordplay مبارزه زور ازمایی
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
pits درگود مبارزه قرار دادن
pit درگود مبارزه قرار دادن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com