English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English Persian
class struggle مبارزه طبقاتی
Other Matches
class structure ساخت طبقاتی
class mobility تحرک طبقاتی
class interests منافع طبقاتی
class distinctions اختلاف طبقاتی
multi-storey car park پارکینگ طبقاتی
class system نظام طبقاتی
turn to مبارزه
kumite مبارزه
campaigns مبارزه
fight مبارزه
bu مبارزه
fights مبارزه
campaigning مبارزه
campaign مبارزه
struggling مبارزه
struggled مبارزه
struggle مبارزه
struggles مبارزه
campaigned مبارزه
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
kyorougei مبارزه تکواندو
class struggle مبارزه طبقهای
challengo مبارزه کردن
election campaign مبارزه انتخاباتی
budo روش مبارزه
sensei مبارزه مسابقهای
electioneering مبارزه انتخاباتی
combativeness مبارزه طلبی
economic warfare مبارزه اقتصادی
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
press campaign مبارزه مطبوعاتی
outdare به مبارزه طلبیدن
kachi make مبارزه تا مرگ
jiya kumite مبارزه ازاد
jisen مبارزه واقعی
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
challengers مبارزه طلب
challenger مبارزه طلب
brave به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
combats مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
battle مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
battling مبارزه ستیز
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
defiance مبارزه طلبی
passive مبارزه منفی
jousts مبارزه کردن
battles مبارزه ستیز
jousting مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
joust مبارزه کردن
passives مبارزه منفی
bravest به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
struggle for existence مبارزه برای زندگی
struggle for survival مبارزه برای بقاء
tatemi میدان مبارزه کاراته
combatants جنگی مبارزه طلب
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
combatant جنگی مبارزه طلب
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
hajime اغاز مبارزه کاراته
championing مبارزه دفاع کردن از
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
championed مبارزه دفاع کردن از
swordplay مبارزه زور ازمایی
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
champion مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
pit درگود مبارزه قرار دادن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
pits درگود مبارزه قرار دادن
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com