English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (7 milliseconds)
English Persian
class struggle مبارزه طبقهای
Other Matches
single stage یک طبقهای
class consciousness اگاهی طبقهای
class consciousness شعور طبقهای
class status پایگاه طبقهای
class culture فرهنگ طبقهای
class barrier مانع طبقهای
class mobility تحرک طبقهای
multistage چند طبقهای
class inclusion درون گنجی طبقهای
three decker هرچیز سه طبقهای یا سه لایهای
intraclass coefficient ضریب درون طبقهای
caste system نظام طبقهای منفصل
elite طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
intergeneric بین انواع نژادی بین طبقهای
campaigned مبارزه
campaigns مبارزه
campaigning مبارزه
turn to مبارزه
bu مبارزه
struggles مبارزه
struggled مبارزه
fights مبارزه
struggling مبارزه
kumite مبارزه
fight مبارزه
campaign مبارزه
struggle مبارزه
combativeness مبارزه طلبی
economic warfare مبارزه اقتصادی
electioneering مبارزه انتخاباتی
challengo مبارزه کردن
budo روش مبارزه
class struggle مبارزه طبقاتی
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
jisen مبارزه واقعی
jiya kumite مبارزه ازاد
kachi make مبارزه تا مرگ
kyorougei مبارزه تکواندو
outdare به مبارزه طلبیدن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
sensei مبارزه مسابقهای
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
battles مبارزه ستیز
braved به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
combats مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
battling مبارزه ستیز
battle مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
defiance مبارزه طلبی
jousts مبارزه کردن
passive مبارزه منفی
challengers مبارزه طلب
passives مبارزه منفی
jousting مبارزه کردن
election campaign مبارزه انتخاباتی
bravest به مبارزه طلبیدن
challenger مبارزه طلب
braving به مبارزه طلبیدن
joust مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
tatemi میدان مبارزه کاراته
combatants جنگی مبارزه طلب
struggle for survival مبارزه برای بقاء
combatant جنگی مبارزه طلب
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
to take up the glove قبول مبارزه کردن
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
struggle for existence مبارزه برای زندگی
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
hajime اغاز مبارزه کاراته
champions مبارزه دفاع کردن از
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
championing مبارزه دفاع کردن از
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
swordplay مبارزه زور ازمایی
champion مبارزه دفاع کردن از
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
championed مبارزه دفاع کردن از
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
pits درگود مبارزه قرار دادن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
pit درگود مبارزه قرار دادن
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com