English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
English Persian
defiance مبارزه طلبی
combativeness مبارزه طلبی
Search result with all words
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
Other Matches
pacifism صلح طلبی
expandsionism توسعه طلبی
contentiousness نزاع طلبی
abasement خواری طلبی
ambitiousness جاه طلبی
bellicosity جنگ طلبی
alarmism اشوب طلبی
militancy نزاع طلبی
expansionist توسعه طلبی
opportunism فرصت طلبی
ambitions جاه طلبی
expansionism توسعه طلبی
indolence راحت طلبی
authoritarianism قدرت طلبی
ambition جاه طلبی
meliorism بهبود طلبی
secessionism تجزیه طلبی
isolationism انزوا طلبی
monarchical سلطنت طلبی
royalism سلطنت طلبی
reformism اصلاح طلبی
poriomania اوارگی طلبی
nomadism اوارگی طلبی
monopolization انحصار طلبی
monopolism انحصار طلبی
pacificism ارامش طلبی صلحجویی
quarrelsomeness نزاع طلبی جنگجوئی
feminism برابری طلبی زنان
anarchism هرج و مرج طلبی
He is a man of leisure. مردراحت طلبی است
Unbounded ambition. جاه طلبی بی حد واندازه
adventurously باجرات مخاطره طلبی
reformism تجدید نظر طلبی
hedonism مکتب رفاه طلبی
pacifism ارامش طلبی صلحجویی
separatism تفکیک تجزیه طلبی
revisionism تجدید نظر طلبی
agoraphobia مرض انزوا طلبی
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
anarchistic وابسته به هرج و مرج طلبی
power politics سیاست جبر زور طلبی
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
quarelsomeness نزاع طلبی فتنه جوئی
he fell a v to his ambition قربانی جاه طلبی خودشد
secession تجزیه طلبی انشعاب حزبی
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
struggling مبارزه
fight مبارزه
fights مبارزه
campaign مبارزه
campaigned مبارزه
bu مبارزه
kumite مبارزه
campaigning مبارزه
turn to مبارزه
struggle مبارزه
campaigns مبارزه
struggled مبارزه
struggles مبارزه
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
kyorougei مبارزه تکواندو
jiya kumite مبارزه ازاد
jisen مبارزه واقعی
outdare به مبارزه طلبیدن
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
sensei مبارزه مسابقهای
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
passive مبارزه منفی
passives مبارزه منفی
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
press campaign مبارزه مطبوعاتی
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
kachi make مبارزه تا مرگ
electioneering مبارزه انتخاباتی
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
combats مبارزه کردن
challenger مبارزه طلب
challengers مبارزه طلب
combating مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
battle مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
battling مبارزه ستیز
election campaign مبارزه انتخاباتی
budo روش مبارزه
defy به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
economic warfare مبارزه اقتصادی
braves به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
joust مبارزه کردن
challengo مبارزه کردن
brave به مبارزه طلبیدن
jousted مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
jousts مبارزه کردن
tatemi میدان مبارزه کاراته
struggle for survival مبارزه برای بقاء
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
championed مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
struggle for existence مبارزه برای زندگی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
combatant جنگی مبارزه طلب
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
combatants جنگی مبارزه طلب
hajime اغاز مبارزه کاراته
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
swordplay مبارزه زور ازمایی
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
champion مبارزه دفاع کردن از
imperialism استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
pits درگود مبارزه قرار دادن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
pit درگود مبارزه قرار دادن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com