English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
tympany مبالغه صدای سنگین
Other Matches
rumble صدای ریز و سنگین دراوردن غریدن
rumbles صدای ریز و سنگین دراوردن غریدن
rumbled صدای ریز و سنگین دراوردن غریدن
stump بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumping بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumped بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumps بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
bombast مبالغه
hyperbole مبالغه
auxesis مبالغه
exaggerator مبالغه گو
exaggerates مبالغه کردن در
with in compass بدون مبالغه
superlatives مبالغه امیز
superlative مبالغه امیز
hyperbolically بطور مبالغه
hyperbolism مبالغه گوئی
exaggerate مبالغه کردن در
exaggerating مبالغه کردن در
exaggeratory مبالغه کننده
exaggerative مبالغه کننده
grandiloquence گزاف گویی مبالغه
blurb تقریظ یااعلان مبالغه امیز
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
skirl صدای زیر صدای نی انبان
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
weightier سنگین
weightiest سنگین
laden سنگین پر
weighty سنگین
massively سنگین
pressure سنگین
largo a سنگین
pressured سنگین
weight ton تن سنگین
cumbersome سنگین
hulky سنگین
ponderous سنگین
weighted سنگین
carking سنگین
cloggy سنگین
massive سنگین
pressures سنگین
heavy سنگین
heavy دل سنگین
navol اب سنگین
waterlogged سنگین
staid سنگین
extensive سنگین
stodgy سنگین
lumpy سنگین
lumpiest سنگین
lumpier سنگین
hefty سنگین
heftier سنگین
heaviest دل سنگین
heaviest سنگین
unwieldy سنگین
loggy سنگین
logy سنگین
saturnine سنگین
lumberingly سنگین
lumpish سنگین
burdensome سنگین
exacting سنگین
mim سنگین
heavier سنگین
heavier دل سنگین
heavies سنگین
heavies دل سنگین
heftiest سنگین
overweight سنگین تر از حد
high proof سنگین
heavy water اب سنگین
heft سنگین
onerous سنگین
hard water اب سنگین
heavy footed دل سنگین
pressuring سنگین
overbalance سنگین تر بودن از
overbalances سنگین تر بودن از
naphtha بنزین سنگین
heavy soil خاک سنگین
gravitating سنگین کردن
gravely بطور سنگین
slams ضربت سنگین
slamming ضربت سنگین
heavyweight سنگین وزن
heavy shapes پروفیلهای سنگین
slammed ضربت سنگین
gravitates سنگین کردن
overbalancing سنگین تر بودن از
to pound a long سنگین رفتن
overbalanced سنگین تر بودن از
heavy hydrogen هیدروژن سنگین
ham-fisted سنگین دست
titan crane جرثقیل سنگین
grand opera اپرای سنگین
heavy oil روغن سنگین
to weigh heavy سنگین بودن
outbalance سنگین تر بودن از
overburdensome زیاد سنگین
to sit heavy on the stomach سنگین بودن
heavy-handed سنگین دست
heavy handed سنگین دست
heavyweight بزرگ و سنگین
laden سنگین بار
burden سنگین بارکردن
clumped ضربه سنگین
clump ضربه سنگین
fuller سنگین کننده
weight سنگین کردن
overweigh سنگین تر بودن از
loggy سنگین در فکروحرکت
hard colors رنگهای سنگین
mackinaw کت کوتاه و سنگین
high interest بهره سنگین
clog : سنگین کردن
overpoise سنگین تر بودن از
clogged : سنگین کردن
clogs : سنگین کردن
clumping ضربه سنگین
clumps ضربه سنگین
burdens سنگین بارکردن
gravity abutment گرانپایه سنگین
heavyweights بزرگ و سنگین
ham handed سنگین دست
load سنگین کردن
loads سنگین کردن
heavyweights سنگین وزن
slam ضربت سنگین
ham fisted سنگین دست
encumbers سنگین کردن
encumbering سنگین کردن
encumbered سنگین کردن
encumber سنگین کردن
light heavy نیم سنگین
light heavyweight نیم سنگین
heavy petroleum نفتخام سنگین
colored crystal بلور سنگین
dulling کند سنگین
sober سنگین موقر
dullest کند سنگین
duller کند سنگین
centrosphere سنگین کره
dulled کند سنگین
dull کند سنگین
demure جدی سنگین
heavyish سنبته سنگین
heavyish کمی سنگین
incumber سنگین کردن
heavy industry صنایع سنگین
heavy goods کالاهای سنگین
heavy hended سنگین دست
d. of hearing سنگین گوش
dense traffic ترافیک سنگین
heavy traffic ترافیک سنگین
high dollar value سنگین قیمت
slugfest مسابقه سنگین
emcumber سنگین کردن
traffic congestion راهبندان سنگین
tie-up راهبندان سنگین
grave موقر سنگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com