Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
greensick
مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
Other Matches
septicaemic
مبتلا بگند خونی
cataleptic
مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
greensickness
کم خونی زنان
hematic
خونی بیماری خونی
poliomyelitic
مبتلا به بیماری فلج کودکان
YWCAs
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCA
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
schizo
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
agoraphobic
شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
haematocele
دمل خونی ورم خونی
yonker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
younker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princock
جوان ژیگولو جوان جلف
princox
جوان ژیگولو جوان جلف
sequela
بیماری ناشی از بیماری دیگر
given
مبتلا
stricken
مبتلا
afflicts
مبتلا کردن
mangey
مبتلا به جرب
mangey
مبتلا به گری
leper
مبتلا به جذام
lepers
مبتلا به جذام
mangy
مبتلا به جرب
infect
مبتلا و دچارکردن
infecting
مبتلا و دچارکردن
infects
مبتلا و دچارکردن
giddy
مبتلا به دوار سر
afflict
مبتلا کردن
mangy
مبتلا به گری
rheumaticky
مبتلا بهرماتیسم
constipated
مبتلا بهیبوست
bronchitic
مبتلا به برنشیت
amnesic
مبتلا به فراموشی
gangrenous
مبتلا به قانقاریا
amnesiac
مبتلا به فراموشی
hemophilic
مبتلا به هموفیلی
afflicting
مبتلا کردن
tuberculate
مبتلا بمرض سل
varicose
مبتلا به واریس
allergic
مبتلا به آلرژی
unhinged
مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
colicky
مبتلا بهقولنج
glandered
مبتلا به مشمشه
meningitic
مبتلا به مننژیت
poverty of the blood
کم خونی
haematic
خونی
plethoric
خونی
consanguity
هم خونی
sanguinity
هم خونی
sanguine
خونی
bloodstained
خونی
bloodstain
خونی
sanguinary
خونی
hemal
خونی
anaemia
کم خونی
haemoptysis
تف خونی
haemic
خونی
anemia
کم خونی
haemal
خونی
gory
خونی
bloody
خونی
bloodiest
خونی
bloodier
خونی
greensick
مبتلا به یرقان ابیض
bleeder
مبتلا به خون روش
bleeders
مبتلا به خون روش
pleuritic
مبتلا به ذات الجنب
gapy
مبتلا به دهن دره
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
leukotic
مبتلا به مرض لوسمی
shell-shocked
موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
plaguer
مبتلا به طاعون کننده
greensick
مبتلا به یرقان سفید
rheumatic
ادم مبتلا بدردمفاصل
psychopath
مبتلا بامراض روانی
schizophrenic
مبتلا بجنون جوانی
stenosed
مبتلا به تنگی نفس
schizophrenics
مبتلا بجنون جوانی
arthritic
مبتلا به اماس مفصل
liverish
مبتلا به مرض جگر
spastics
مبتلا به فلج تشنجی
spastic
مبتلا به فلج تشنجی
psychopaths
مبتلا بامراض روانی
blood groups
گروه خونی
blood type
گروه خونی
blood types
گروه خونی
pernicious anemia
کم خونی خطرناک
sanguineous
خونی دموی
septicemia
گند خونی
red water
پیشاب خونی
bloody flux
اسهال خونی
sanguine a
سکته خونی
toxemia
مسمومیت خونی
blood group
گروه خونی
blood cells
گویچههای خونی
blood vessel
عروق خونی
haematozoon
انگل خونی
haematoma
دمل خونی
haematoma
ورم خونی
ischmia
کم خونی موضعی
haematocele
کورک خونی
ischaemia
کم خونی موضعی
ischemia
کم خونی موقت
ischemia
کم خونی موضعی
haematuria
پیشاب خونی
hematozoon
انگلهای خونی
hypoglycemia
کم قند خونی
hematoma
غده خونی
hematoblast
پلاکتهای خونی
blood cell
گویچههای خونی
cachectic
مبتلا بسوء هاضمه وضعف
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
dysentery
اسهال خونی دیسانتری
vendetta
دشمنی خونی خانوادگی
sanguine temperament
مزاج خونی یا دموی
chlorotic
سبزرنگی براثرکم خونی
life blood
خونی که زندگی به ان نیازمنداست
vendettas
دشمنی خونی خانوادگی
transient ischemia
کم خونی موضعی موقت
carsick
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
hyperope
مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetics
مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
diabetic
مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
angiology
مطالعه عروق خونی و لنفی
cariovascular
وابسته بقلب ورگهای خونی
neurocirculatory asthenia
ضعف عصبی- گردش خونی
extrinsic factor
عامل ضدکم خونی وخیم
schizoid
مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
seasick
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
haematogen
دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
airsick
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
platelet
جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
younger
جوان
youths
جوان
fries
جوان
youth
جوان
beardless
جوان
fry
جوان
frying
جوان
young
جوان
juvenescent
نو جوان
lasses
زن جوان
dell
زن جوان
young persons
جوان
moll
زن جوان
molls
زن جوان
adolescents
جوان
yoth
جوان
adolescent
جوان
dells
زن جوان
lass
زن جوان
callant
جوان
callan
جوان
womenfolk
زنان
womankind
زنان
applaudingly
کف زنان
fair sex
زنان
feminine
زنان
juvenescent
تازه جوان
youthful
جوان باطراوت
juvenescent
جوان شونده
peachick
جوان خودفروش
immature soil
خاک جوان
insenescible
همیشه جوان
floozy
زن جوان بوالهوس
young smith
اسمیت جوان
lionet
شیر جوان
beau
جوان شیک
boyo
پسربچه جوان
playboy
جوان عیاش
yong lion
شیر جوان
playboys
جوان دخترباز
punks
جوان ولگرد
to die young
جوان مردن
young and old
پیر و جوان
punk
جوان ولگرد
young population
جمعیت جوان
nag
اسب جوان
nagged
اسب جوان
youngish
جوان وار
youngish
نسبتا جوان
playboys
جوان عیاش
playboy
جوان دخترباز
rejuvenation
جوان سازی
puss
دخترک زن جوان
gigolo
جوان جلف
gigolos
جوان جلف
ephebophilia
جوان خواهی
swain
جوان روستایی
snot
جوان گستاخ
nags
اسب جوان
trull
دختر جوان
hirsutism
نابجارویی مو در زنان
flutteringly
پروبال زنان
feminity
طبقه زنان
periods
قاعده زنان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com