Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to borrow an amount
مبلغی را قرض گرفتن
[اقتصاد]
Other Matches
to subscribe to a charity
تعهدپرداخت مبلغی ...
charge a sum to
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
to fine down
بادادن مبلغی ازاجاره
credit a sum to someone
مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
to run to a quantity
[to run into a sum]
بر مبلغی
[مقداری]
بالغ شدن
[یا بودن]
to p for a sum in the budget
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
credit someone with a sum
مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
awarded
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
award
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarding
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
starting fee
مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
face value
مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
cover charge
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
shareware
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
abate
اب گرفتن از
abated
اب گرفتن از
abates
اب گرفتن از
take
گرفتن
to get at
گرفتن
retreating
پس گرفتن
retreats
پس گرفتن
retreated
پس گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
retreat
پس گرفتن
obturate
گرفتن
abating
اب گرفتن از
retaking
پس گرفتن
takes
گرفتن
get
گرفتن
resumes
از سر گرفتن
acclimatizing
خو گرفتن
acclimatizes
خو گرفتن
resuming
از سر گرفتن
acclimatized
خو گرفتن
acclimatize
خو گرفتن
acclimatising
خو گرفتن
acclimatises
خو گرفتن
acclimatised
خو گرفتن
get at
گرفتن
resumed
از سر گرفتن
gets
گرفتن
retakes
پس گرفتن
retaken
پس گرفتن
infold
در بر گرفتن
indwell
جا گرفتن
inclasp
در بر گرفتن
get off the ground
<idiom>
پا گرفتن
resume
از سر گرفتن
getting
گرفتن
to hunt out
گرفتن
pushing
گرفتن
holds
گرفتن
acquiring
گرفتن
to call back
پس گرفتن
to catch a fly
بل گرفتن
tithe
ده یک گرفتن از
tithes
ده یک گرفتن از
capture
گرفتن
captures
گرفتن
capturing
گرفتن
to catch on
گرفتن
overtakes
گرفتن
overtaken
گرفتن
overtake
گرفتن
reoccupy
از سر گرفتن
wed
گرفتن
acquires
گرفتن
acquire
گرفتن
accompany
دم گرفتن
hold
گرفتن
to begin again
از سر گرفتن
accompanied
دم گرفتن
to break in
گرفتن
to bring to a stop
را گرفتن
to addict oneself
خو گرفتن
catch
گرفتن
to put a stop to
را گرفتن
puddles
گل گرفتن
puddle
گل گرفتن
cease
گرفتن
ceased
گرفتن
ceases
گرفتن
retrieves
پس گرفتن
To go bad and stink.
بو گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
withdrawal
پس گرفتن
withdrawals
پس گرفتن
blinds
گرفتن
blinded
گرفتن
blind
گرفتن
to get used to
خو گرفتن
[به]
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
retrieved
پس گرفتن
retrieve
پس گرفتن
break out
در گرفتن
ceasing
گرفتن
raclaim
پس گرفتن
seizes
گرفتن
seized
گرفتن
seize
گرفتن
to draw back
پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
accompanies
دم گرفتن
to take one's stand
جا گرفتن
grab
گرفتن
to shut off
را گرفتن
withdraws
پس گرفتن
skim
کف گرفتن از
grabbed
گرفتن
skim
گرفتن کف
skimmed
کف گرفتن از
skimmed
گرفتن کف
skims
کف گرفتن از
resumption
از سر گرفتن
recaptures
پس گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
accustoming
خو گرفتن
nailed
گرفتن
nail
گرفتن
accustom
خو گرفتن
deglutinate
گرفتن
wive
زن گرفتن
recapture
پس گرفتن
recaptured
پس گرفتن
withdraw
پس گرفتن
unsay
پس گرفتن
lutes
گل گرفتن
to whisk away or off
گرفتن
lute
گل گرفتن
reclaims
پس گرفتن
reclaiming
پس گرفتن
recapturing
پس گرفتن
reclaimed
پس گرفتن
adeem
پس گرفتن
to take up
گرفتن
encumber
گرفتن
grabbing
گرفتن
accustoms
خو گرفتن
catch on
گرفتن
grabs
گرفتن
encumbers
گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbered
گرفتن
tong
گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
reclaim
پس گرفتن
detracts
گرفتن
detract
گرفتن
detracted
گرفتن
renovate
از سر گرفتن
flea
کک گرفتن
to nestle oneself
جا گرفتن
retake
پس گرفتن
fleas
کک گرفتن
situate
جا گرفتن
renovated
از سر گرفتن
false grip
گرفتن
situating
جا گرفتن
despumate
کف گرفتن از
detracting
گرفتن
nails
گرفتن
disesteem
کم گرفتن
cork
گرفتن
renovating
از سر گرفتن
renovates
از سر گرفتن
skims
گرفتن کف
corks
گرفتن
to lay a wager
گرفتن
receives
گرفتن
situates
جا گرفتن
devest
گرفتن
receive
گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com